بیتوته

شعر و ادب

بیتوته

شعر و ادب

نگاهی به هستی شناسی ادگار آلن پو (برگرفته از همشهری)

چه کسی از ادگار آلن پو نمی ترسد؟

 

اگر مارک تواین عنوان محبوب ترین نویسنده، والت ویتمن عنوان شاخص ترین شاعر، همینگوی پرخواننده ترین نویسنده و ویلیام فاکنر عنوان نابغه ادبی آمریکا را به خود اختصاص داده اند، پو نیز در سطح جهان، تأثیرگذارترین و بحث انگیزترین ادیب آمریکایی بوده است. او تا مدتها بعدازمرگ، برای هموطنانش شناخته شده نبود. «کاشف» این نویسنده، شاعر و منتقد «غیرعادی»، شارل بودلر، شاعر سمبولیست فرانسوی بود که شعر معروف و بزرگ پو، موسوم به «یورکا» را به فرانسه ترجمه کرد و پو را «شاعری بدعت گرا» نامید. زمان چندانی سپری نشد که نویسندگان بزرگی مثل چخوف، داستایوفسکی، لئونید آندریف، هربرت جرج ولز، فرانتس کافکا، الجر سوینبورن، ژول ورن، جیمز جویس، هرمان هسه، آندره ژید، رابرت لویی استیونس و حتی ویلیام فاکنر و به میزان زیادی خورخه لوئیس بورخس و گابریل گارسیا مارکز تحت تأثیرش قرارگرفتند. اگر منتقدان و حتی خوانندگان حرفه ای داستان، با دقت و کنکاش بیشتری در آثار «شگرف» بورخس تفحص کنند، به خوبی ردپای «پو» را می بینند، می بویند، لمس می کنند، می شنوند و می چشند. بورخس با صراحت این امر را مطرح می کند: «پو به من آموخت آدم نباید خود را به موقعیت های روزمره صرف مقید کند؛ زیرا موقعیت های رومره از غنای تخیل تهی هستند. به واسطه او فهمیدم می توانم همه جا باشم و حتی تا ابدیت بروم. به برکت نوشته های او فهمیدم که اثر ادبی باید از تجربه شخصی فراتر برود؛ مثلاً تجربه های شخصی را با رویدادهایی شگفت که به نحو غریبی جابه جا شده اند، درهم تنید.» و در جای دیگر می گوید: «اما از شعرهایش خوشم نمی آید.» در حالی که ویلیام باتلر ییتس، بزرگترین شاعر ایرلندی، که او را برجسته ترین شاعر انگلیسی زبان عصر خوانده اند، پو را «شاعر غنایی تمام اعصار و تمامی سرزمین ها» نامید و برادران گنکور تا آنجا پیش رفتند که پو را «ادبیات قرن بیستم» خواندند. اما منتقد برجسته ای مانند پریستلی اشعار پو را سرشار از تمایلات کاذب و حقیر رمانتیکی و واژه های یاوه و پرطمطراق ارزیابی می کند. پریستلی ضمن ستایش از برخی آثار «پردرخشش» پو، معتقد بود شاعر دایم الخمر، تمایلات منحرفانه جنسی، تلخ کامی ها و نیز تأثیرات مخرب الکل و افیون و درد و رنج زندگی روزمره را در آثارش منعکس کرده است و در درجه اول کوشیده است که پنهانی های بیمارگونه و وضعیت نامتعادل روحی خود را در قالب داستانهای وحشت انگیز و بیش از حد تخیلی بیان کند. ترابرت پن وارن منتقد مشهور آمریکا نیز اشعار پو را لیچارگویی گستاخانه عنوان می دهد و بی اعتبار می شمرد. خولیوکور تاسار نیز معتقد است، پو در نوشته هایش هدفی جز فریب دادن، ترساندن، افسون کردن و به شگفتی افکندن خواننده ندارد و تامپسون منتقد نوگرا بر این باور است که پو با استفاده از دگرگونه نمایی رمانتیک، به تناقض آفرینی، فریب و هجو و هزل دست می یازد تا رویدادهای دروغین را به خواننده بباوراند و حتی او را متقاعد کند که باوجود چنین رخدادهایی «بهتر بود نویسنده ای پیدا می شد و این واقعیت ها را می نوشت و خوشبختانه چنین شد و من ـ ادگار آلن پو ـ این وظیفه را به عهده گرفتم.» البته تامپسون و دیگر منتقدان نوگرا نظیر آلن تیت اذعان دارند که پو در کنار داستانهای مبتنی بر دگرگونه نمایی، داستانهای منطقی هم دارد و گاهی در همان داستانهای گوتیک و دگرگونه نمایانه خود، به واقعیت عاری از وهم و خیال روی می آورد. با این حال عقیده دارند پو در اینجا هم دست به افسون و بازی با کلمات می زند و با تردستی هنرمندانه ای، عناصر غیرواقعی و موهومی را در عقل رسوخ می دهد. منظورشان بیشتر متوجه داستانهای جنایی پو است؛ چراکه پو در این مورد هم مثل «داستان کوتاه جدید»، «اولین» بود. خاطرنشان می شود ویلیام کنان دوویل (خالق داستانهای شرلوک هولمز) و خانم آگاتا کریستی (خالق قصه های پلیسی هرکول پوآرو) اعتراف کرده اند فضاهای رعب آور و هراس افکنی های آثارشان را مدیون پوهستند. حتی شاعر ونویسنده پراحساس و نازک طبعی مانند پاسترناک و شاعر انقلابی و شوریده حالی مثل مایاکوفسکی بشدت تحت تأثیر پو قرارگرفته بودند.
پو در مقام شاعر و منتقد شعر
پیش از پو و همزمان با او، عرصه نقد ادبی زیر سلطه منتقدین کلاسیک یا کهن بود. در آلمان لسینگ، در فرانسه سنت بوو، در انگلستان ساموئل تیلور کالریج و در روسیه بلینسکی، سررشته این نوع نقد را در دست داشتند و سلطان مطلق العنان نقد ادبی بودند. یکی از اولین منتقدان آمریکایی که نقد کلاسیک را نادیده گرفت و نقد را به صورتی تقریباً علمی، تدوین، قانونمند و طبقه بندی کرد، ادگار آلن پو بود. گرچه بعضی از نقدهایش، بویژه در مورد نویسندگان و شاعران هموطنش ـ مثلاً هاثورن و لانگفلو ـ از دایره نقد خارج می شود، و گرچه بعدها دیگر رویکردهای نقد ادبی، روشهای موشکافه تری پدید آوردند، اما اینها، از اعتبار نقدهای پو در آن سالها نمی کاهد.
می توان گفت کاری که بودلر، مالارمه و والری و گوتیه در فرانسه، الجر سوینبورن در انگلستان و میخائیلوفسکی در روسیه کردند، پو در آمریکا کرد: صورت بندی نوینی از نقد! پو در نقد تا حدی تحت تأثیر کالریج بود اما چیزی نگذشت که شیوه خود را پیدا کرد و در این امر چنان تئوریزه شد که حتی از دید مخالفین هم، به لحاظ منطق و الگوبندی کار، فقط نقدهای کالریج با او برابری می کرد. از جایگاه یک منتقد عقیده داشت هدف هنر خلق زیبایی است: «هنر فقط لذت بردن از زیبایی نیست بلکه تلاش بی حدومرزی است برای دستیابی به زیبایی یگانه عالم بالا. ما که پیشاپیش از شکوه و جلال سکرآور آن عالم آگاهی یافته ایم؛ پاره ای که شاید تک تک عناصر آن از ابدیت سرچشمه و مایه گرفته باشد.» او حضور اخلاق در حریم هنر را امر بیگانه می شمرد و معتقد بود اخلاق را باید از هنر جدا ساخت و هنر را فقط به خاطر هنر عرضه کرد. به باور او، کوشش در جهت سعادت انسان و بهسازی اجتماع، هرقدر هم نیک و زیبا باشد، کاری به هنر ندارد و هنرمند نیازی ندارد که اندیشه معین یا نظریه خاصی را بیان کند، فقط باید تأثیری کلی و واحد، متوازن و هماهنگ در خواننده باقی بگذارد. جانمایه اشعار پو و نقطه نظر او درباب شعر از کالریج گرفته شده است. کالریج بین لذت ناشی از انگیزش «کلی» شعر و ارضای جداگانه حاصل از هر «جزء» تشکیل دهنده کل شعر، تأکید خاصی داشت و معتقد بود در یک شعر نظام مند، تمامی اجزا به صورت متقابل، یکدیگر را تبیین، تکمیل و حمایت می کنند و همه، با «مقصود و هدف نهایی» هماهنگی دارند و در جهت تقویت و تثبیت آن عمل می کنند و در عین حال نظام و آرایش وزنی را افزایش و ارتقا می دهند. پو به تبعیت از کالریج در شعر، معنا (Meaning) را به مفهوم اخلاقی، فکری، اجتماعی و پیام معین دنبال نمی کند و به خودی خود به درونمایه (theme) بسنده می کند و ذهنیت اصلی و بنیادین و تا حدی تجریدی را که در قالب اثر هنری شکل محسوس و ملموس به خود می گیرد، کافی می داند. او در شعر تابع مجموعه نظریات خود به عنوان یک منتقد است. پس، به مضامین اخلاقی و اجتماعی بی اعتنایی نشان می دهد. ساده تر بگوییم: مانند میلتون یا دانته و یا نیما و شاملو اندیشه خاص یا نظریه معینی را در ذهن نمی پروراند که آن را انتقال دهد و فقط در پی تأثیری کلی، واحد، متوازن و هماهنگ است و در عین حال از آزادی بیان افراطی و کاربرد بدون محدودیت واژه ها در شعر دفاع می کند. او از ارائه رازناک ترین و ابهام آمیزترین عناصر گوتیک در شعر سود می جوید تا به نتیجه مطلوب خود برسد. فی المثل در شعر معروف «کلاغ» چنین می کند تا تلخکامی دلباخته ای تصویر شود که «لذت برترین» را در شکنجه خود می جوید، درحالی که در بعضی از اشعارش اساساً به خیالپردازی رمانتیک روی می آورد و از حد شاعران رمانتیست فراتر نمی رود. به لحاظ محتوی، اشعارش آغاز یا ادامه داستانهای گوتیک او هستند. اندیشه مرگ، خودآزاری، وحشت از زنده به گور شدن، ترس از عوامل ناشناخته، جزو لاینفک مضمون اکثر اشعار اوست و حتی در بعضی از شعرها به صورت دلهره آور و بیمارگونه ای درمی آید. این مضامین، با صورت و ساختار اشعار او همخوانی دارند و به اصطلاح جور درمی آیند؛ هرچند که بعضی از اشعار اولیه اش از این قاعده فاصله می گیرند و حتی باعث خرده گیری طرفدارانش نیز شده اند. درحالی که شاعر بزرگی مثل ییتس، بر این عقیده است که کشاکش بین نظام وزن شعر و عدم نظام در زبان معمولی، در اشعار پو به عالیترین مدارج خود می رسد، منتقدینی هم هستند که این جنبه و دیگر وجوه فضیلت شعر را در اشعار پو ضعیف ارزیابی می کنند. رابرت پن وارن (و همکارش کلینث بروکس) نویسندگان کتاب معروف «فهم شعر»، عقیده دارند که کشاکش بین نظام وزن شعر و عدم نظام زبان معمولی، بین محسوس و مجرد، بین کل و جز و بین خاص و عام، ساده و پیچیده، زشت و زیبا، صراحت و کنایه، واقعیت و رؤیا باید در شعر به عالیترین نقطه منطقی و آهنگین خود برسد و اینها، درست همان نکاتی اند که در اشعار پو دیده نمی شوند. آنها حتی شعر «یولام» پو را، تمایلی آشکار به لیچارگویی و اغراقی شدید در آزادی بیان و افراطی بی دلیل و غیرموجه در استفاده از کلمات و واژه ها می دانند؛ عقیده ای که بودلر، مالارمه و والری درست در نقطه مقابلش قرارداشتند.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد