بیتوته

شعر و ادب

بیتوته

شعر و ادب

قلعه.شعری از زنده یاد حسین منزوی

                                        قلعه

شهر حصاریان همیشه منزوی

و فاتحان هر گز

سگهای پیر

و قحبه های بیمار

شهر جنازه های نارس تو در تو

یچیده لا ی کاغذ

افتاده پای دیوار

و کوچه خناق گرفته

از بوی تن ؛ زباله ؛ ادرار

٬

درها دهان ملتمس خانه ها

گوئی

در انتظار مهمان

خمیازه می کشند

و پرده های سرخ که میلرزند

بی شک برای گفتن

حرفی دارند

در پرده رونده ای از دود

جفت موقت من

تند و شتابناک می آید

می آید و دوازده بوسه را

مثل دوازده سکه

روی لبان بسته ی من می شمارد

و من درون چشمانش

تصویر آن رنده ی غمگین را می بینم

که بالهای سنگین دارد

٬

من چرت می زنم

و صفحه بی صدا می چرخد

ـ آقا شما چه میل دارید ؟!

انسان یا بستنی ؟

لطفا ژتون !

او مو بلند ها را ترجیح می دهد

و دیگری ...

فرقی نمی کند

در زیر سقف سرخ

هر رنگی سرخ است

میدانچه ای قدیمی

در بلخ یا بخارا یا بغداد

کالای زنده رد وبدل می شود

من می روم حقارت خود را

لای کتابهای تاریخم پنهان کنم .

نظرات 1 + ارسال نظر
بانمک دوشنبه 16 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 03:35 ب.ظ http://www.banamak.blogsky.com

سلام
ای والله
قشنگ بود شعرهائی هم از فروغ سهراب واحمد شاملو بزار ممنون
بهم سر بزن خوشحال میشوم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد