ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
دریا نیز می میرد... | |
(1) ریزش باران بربرگ ها ، به یادم می آورد ، رازی را که بهار، سالیان دوردرگوشم زمزمه کرد. (2) نه عاشق شدم درجوانی . نه بادبادکی ساختم درکودکی. تنها، زیستن را،درمیان شعرهایم، به تجربه نشستم. (3) به قله نگاه می کنم. برف ها برستیغ کوه وغم ها در دلم. تابستان است ،برف ها آب می شوندوغم هاهم چنان مانده. به قله نگاه می کنم. برف ها برستیغ کوه وغم ها دردلم. اردی بهشت 1384 (4) وباران. لرزش دستان کدامین کس است ، که تنگ ماهی مرا ،بی حواس، این سو و آن سو می برد. (5) سه شنبه صبح. لرزش دل ودست. تجربه ی ساده ی عاشقی. حسی کور،که هنوز به اسارت زنجیرعقل درنیامده است. 16/12/1383 (6) زنده گی چیزبی مزه ای است؛ باید، آرام آرام مزه شود. (7) بادبادک درانتظارباد بود ، تاپروازکند. باران آغازشد. (8) غزل می سرایم. چراکه نیستی. می ترسم بیایی وچشمه ی شعرهایم خشک شود. (9) درپایان هرجمله،علامت سوالی گذاشتم. نمی دانستم،روزی نشانه ها، حلقه ی دارم خواهند شد. دیگر سوال هم نمی کنم. (10) ماه این شب ها، نیمی تاریک ونیمی روشن. هم چون خویشتن، در همیشه ی زنده گی. خرداد1384 (11) درروزگار سردوسکوت؛ که سازهالال شده اند. درروزگاریأس ویاس کاغذی؛ که سایه،همراهی رانازمی کند. درروزگار شک وشب؛ که زنده گان،مرگ راطراحی می کنند. سازکج کوک شب نوازان درگوشم زمزمه می کند : "دریا نیزمردنی است."* خرداد 1384
(12) لجاجت آسمان ها با من. لجاجت من بازمین. سر سختی هایم. چیزخوبی در این میانه نمی بینم . 31/4/1384 پی نوشت: *. برگرفته از شعر "مرثیه برای « ایگناسیو سانچزمخیاس »" ، ترجمه ی احمد شاملو، مجموعه آثار، دفتر دوم ، همچون کوچه ای بی انتها ، انتشارات نگاه، چاپ ششم، 1382 |
ممنون از شعر زیباتون
خیلی زیبا بود...
از اشعار آقای ابراهیم خانی بیشتر استفاده کنید
خدانگهدار
خوب بود مثل قبلی ها. کاری رو که شاملو ترجمه کنه هم بی نظیره . پس نظر دادن نداره
سلام.من دلم نمیخواد مرگ دریا رو باور کنم!!!
یکشنبه 4 دی اعتصاب سراسری کارگران شرکت واحد
فکر میکنم علاقه ی زیادی به کوه وبارون و بادبادک دارین!
در هر صورت با اینکه سنگین بود ولی قشنگ گفته شده.
بهانهایست چوب ماهیگیری و دام و سکوت/این رودخانه سالهاست که خشکیده است. /ما با سکوت در اینجا زمزمهها می کنیم.../سلام به دوستان به خصوص علی و جمشید. با اینکه هنرتون فقط در این وبلاگ خلاصه نشده ناگزیرم به این ذره بسنده کنم و تشکر کنم. قلمتون پایدار!
درمورد شعر اولت یه چیز بگم؟
خوب می گم:
ولی من عاشق شدم در جوانی ، بادبادک ساختم در کودکی
وقتی به قله ها نگاه می کنم که زیر خروارها برف خفته اند فراموش نمی کنم که شاهد تبلور اولین و تنها ترین عشق من بودن
* شاد زی *
عشق طرح ساده لبخند ماست
معنی لبخند ما پیوند ماست
عشق را با دست های مهربان
هر که قسمت می کند مانند ماست
عشق یعنی اینکه ما باور کنیم
یک دل دیگر ارادتمندماست
دوستی همسایه نزدیک ما
مهربانی نیز خویشاوند ماست
شرح مبسوط زیان و سود عشق
چشم غمگین و دل خرسند ماست
گرچه ما خود را نصیحت می کنیم
عشق اما بی خیال پند ماست
دست خوبت را به دست من بده
دستهای ما پل پیوند ماست
در همه قاموسهای معتبر
عشق تنها واژه پیوند ماست
کیست عریان تر زما در متن عشق
ارتفاعات غزل الوند ماست
خیلی زیبا ست
فقط نعره ه ه ه ه ه ه ه ه ه
سلام علی جون رضا هستم باز دید شد بد نبود
شعر خیلی ضعیفی بود. البته ببخشید قصد جسارت ندارم ولی خیلی ضعیف بود.
خوب بود و تبریک
منتظر کارهای بعدی