ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
کوتاه بر زندگی و آثار دولت آبادی
مطلب ذیل توسط گروپ شعر و ادب تهیه گردیده اما مناسب دونستم به لحاظ معرفی کوتاه و تقریبا کامل زندگی و آثار دولت آبادی در اینجا استفاده کنم.
محمود دولت آبادی نویسنده معروف معاصر در سال ۱۳۱۹ در دولت آباد سبزوار متولد شد و در خانواده ای روستایی که از راه کار بر زمین سخت کویر ؛ روزگار می گذراندند بزرگ شد . کودکی اش در روستا سپری شد . برای تحصیل به دولت آباد رفت و همزمان به کارهای گوناگونی از جمله کفاشی و سلمانی گری تا کارگری در کارخانه پرداخت .
دوران کودکی او در بحبوحه جنگ جهانی دوم و فقر ناشی از آن و سرخوردگیهای پس از جنگ و اقتدار روسها بر ایران سپری شد.
همه این عوامل و عشق توأم دولتآبادی به ادبیات و هنر, باعث شد که او جنگ برای نوشتن را آغاز کند، همان گونه که در نوشتههایش اظهار میدارد که" من در ادبیات نبردی را آغاز کردهام، که از آن باید پیروز بیایم بیرون, توجه میکنید این نبرد من است. " و از همان آغاز نفرین نوشتن با او همراه و همزاد شد.
در ۲۰ سالگی به تهران مهاجرت کرد و برای جامه عمل پوشاندن به دغدغه های اصلی ذهنش به کار نوشتن و بازی در تئاتر مشغول شد و از راه کارگری در چاپخانه امرار معاش می کرد .
دغدغه نوشتن با او قبل از مهاجرت به تهران او را به نوشتن چند داستان از سال ۱۳۳۷ واداشت .
از سال 1340 تا 1353 تأتر و داستان نویسی، دوشادوش هم، ذهن دولتآبادی را تسخیر کرده بود.او در همین سال تأتر را برای همیشه کنار میگذارد , اگر انتشار نمایشنامه ققنوس و یا فعالیت دولتآبادی را برای تشکیل سندیکای تأتر در یکی دو سال بعد از انقلاب مستثنا بدانیم ؛ اما از پانزده سال هم نفسی با تأتر و به خصوص بازیگری چیزهای زیادی برای او باقی مانده است که یکی هم ژستهای هنر پیشهواری است که اینک کاملاً درونی شده و به وجهی از رفتار طبیعی و روزمره او تبدیل شده است.
زیر بارون گریه کردم تا تو اشکمو ببینی .
نگاه اولت بر من اثر کرد
نگاه دومت دیوانه ام کرد
نگاه سومت عاشق ترم کرد
نگاه آخرت خاکسترم کرد
سلام زیباوعالی بود منتظرت هستم موفق باشی
یا حق
مرسی .مثل همیشه خوب بود .
اگه میشه چند تا از شعرای محمد علی بهمنی رو توی وبلاگ بذارین.
خونه ش رو بلدم. تو میرداماده. ازش خوشم نمیاد. زده تو خط خرب الله بازی ( ببخشید نقطه ی ز رو اشتباها رو ح گذاشتم) ولی بد نیست قبل از مردنش یادی ازش بکنیم تا بعد نیایم بالا قبرش و بگیم محمود جون یار خوبی بود و قدرش ندانستیم
نگاه توست که رنگ دگر دهد به جهان
اگر که دل بسپاری به مهر ورزیدن
اگر که خو نکند دیده ات به بد دیدن
امید توست که در خارزار ، کوه، کویر
http://tabari.blogsky.com