بیتوته

شعر و ادب

بیتوته

شعر و ادب

داستانک ( علی جهانیان )

دو ماه از اولین روزی که دیده بودمش می گذشت...تردید

از آنروز به بعد، به هر بهانه ای خودم را سر راهش قرار می دادم، اما هر بار بی اعتنا و با وقاری خاص از کنارم گذشته بود.

قدمهایش ریتم سنگینی داشت – همیشه همینطور بود –

فکر می کردم " راست می گویند هر چه زن بیشتر بی اعتنایی کند، بیشتر شیفته اش می شوی "

اما دیگر حوصله ی کلنجار رفتن با خودم را نداشتم ...

به ساعت مچی ام نگاه می کنم : " دوازده و بیست و دو دقیقه "

آفتاب چشمانم را به پائین می اندازد، اما او هیچ توجهی به آفتاب شدیدی که البته صورتش را زیباتر از همیشه می نمایاند ندارد ...

بعد از این مدت او را می توانستم براحتی از فاصله ای دور تشخیص بدهم ، با آن عینک آفتابی سیاه درشت ...

تردید را کنار گذاشتم ، جلو رفتم ...

« سلام ... »

ایستاد ؛ « سلام. »

-         دوست داشتم عینکش را بردارم و خیره خیره به چشمانش چشم بدوزم ... –

« ببخشد، اگر تنها هستید ... چند لحظه ای را با هم قدم بزنیم ، شاید ... »

هنوز حرفم تمام نشده بود ، دستش را بی آنکه سرش را تکان بدهد در اخل کیف دوشی اش بدنبال چیزی چرخاند ...

عصای سفید مچاله شده ای را درآورد؛ باز کرد  و به راهش ادامه داد ...

 

نظرات 12 + ارسال نظر
سعید دوشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 07:28 ب.ظ http://shalamche.blogsky.com

سلام وبلاگ قشنگی داری اگر خواستی تبادل لینک کنی بیا تو وبلاگ من بگو.
خداحافظ

انیس سه‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 02:26 ق.ظ http://inverseanis.blogfa.com

بعد چی شد بی خیالش شدی؟ (خیلی آدم فله ای هستم مگه نه؟ از دو تابلوئه)

وحید سه‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 12:40 ب.ظ

خیلی قشنگ بود. موفق باشی

AT سه‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 07:44 ب.ظ

سلام
چی شد واقعا بعدش پشیمون شد نه؟ راستشووووو بگووووو ها ؟

تینا چهارشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 02:14 ق.ظ http://tina-tanhaa.blogfa.com/

سلام عزیز مثل همیشه زیبا و عالی من وبلاگ رو عوض کردم لینک یو رو میزارم دوست داشتی اینو لینک کن موفق باشی

فائزه چهارشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 11:55 ب.ظ http://faratarabodan.blogfa

سلام. درباره داستانی که ازش خوشت اومده چی میتونی بنویسی جز اینکه خوشت اومده!
موفق باشی

سارا شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 07:45 ب.ظ http://www.dastaneshgh.blogfa.com

خیلی خوب بود موفق باشی

دختر ایرونی یکشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 08:15 ق.ظ http://dokhtar-e-iran.blogfa.com

درود

خوب آخرش؟!!!
زیباتر شد یا پشیمون شدی؟

دختر ایرونی سه‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 11:54 ق.ظ

امیدوارم وقتی خواست نگاهت کنه نگاهت رو ندزدی

امینه چهارشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 06:11 ب.ظ

تکرار درد و غم دلم را کتک نزن
نزدیک تر بیا به زخمم نمک نزن
ادم فریب خورد دور شد بهشت
گندم نه سیب نه دیگر کلک نزن
تو گاه در لباس عشق گاهی به شکل یار
در خانه دلم نیا و سرک نزن
من سالهاست می شناسمت ای دروغ محض
پس اینقدر برایم بزک نزن
باز ای فرشته پلید امدی چرا؟
غرق گناه . خدایا کمک نزن

بعضی حرفای خوب میزنن ولی بعضی خوب حرف میزنن
قشنگ بود مرسی

اطهر پنج‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 11:10 ق.ظ http://brightfire.blogsky.com

عشق دردناک است چون برای سعادت راه می‌آفریند. عشق دردناک است، چون
دگرگون می‌کند؛ عشق دگرگونی است. هر دگرگونی دردناک خواهد بود، چون کهنه
به خاطر نو ناگزیر است رها شود.

تینا شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 01:25 ب.ظ http://www.tina-tanhaa.blogfa.com/

سلام من اپ هستم بدو بیا منتظرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد