بیتوته

شعر و ادب

بیتوته

شعر و ادب

شعر (علی جهانیان)

به پیشواز تو می آرم؛ تمام خالی بستر را

تمام شور غزل گفتن تمام دل دل دفتر راخواب

به پیشواز تو می آرم تن تکیده ی بی شرمم

که در تو باز بیارامم شب ترانه ی آخر را

بمیرم از تو و دیگر بار مرا به خویش بمیرانی

بمیرم از تو و برخیزم همین عذاب مکرر را

مرا به خویش بیارایی به هرم پاک نفسهایت

که بر حضور تو بسپارم تب تباهی باور را

تمام خود به تو بسپارم به بی قراری دستانت

مگر که با تو یکی سازم تمام خویش سراسر را

چرا تو عاشق من باشی؟ که خود به پای تو می بازم

سرم؛ لبم؛ تب دستانم؛دلم؛ تنم؛ تن دیگر را

قبول می کنی ام یا نه منی که هیچ ندارم هان؟

منی که هیچ نمی خواهم بجز حضور تو بر سر را

***

شراب و شعر مهیا کن برای بستر خاموشم...

که پیشواز تو می آرم تمام خالی بستر را

                                                (علی جهانیان    ۲۱/۸/۸۲)

 

نظرات 2 + ارسال نظر
فائزه یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 11:55 ب.ظ http://faratarazbodan.blogfa.com

شعر قشنگی بود با تعابیر قشنگ. به خصوص دل دل دفتر خیلی برام جذاب بود... موفق باشید

[ بدون نام ] دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 06:30 ق.ظ

خوبی کارت اینه که :
حداقل در غزل اوزان سخت انتخاب میکنی.چون نوگویی در غزل به گمانم کاره واقعا دشواری.
البته استاد معنویت هر چی باشه منزویه دیگه.
یه تلفنم به این دمبکی تنها بزن .دلمون واست تنگ شده.
جمشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد