بیتوته

شعر و ادب

بیتوته

شعر و ادب

شعر (جمشید ابراهیم خانی)

 

تندباد های جنون در راه است.

بادبان بیندازو از مرگ مترس.

چراکه مرگ هدیه ای است.

پایانی است بر نور، تا دیگر شک نکنیم به انتخاب لباس زرد و آبی.

پایانی است برقضاوت ، تا دیگر نلرزیم در برابر چکش های بی رحم قاضیان.

و ما همه بی گناهیم.چهره

پوچیم، از لالی دنیا.

پوچیم ، چرا که عطش فهمیدنمان را جرعه ای آب یقین سیراب نکرد.

فسرده ایم ، چراکه تاریخ جهان پیرمان کرده است.

وامروز;

لذت سراسر جهان را فرا گرفته است.

واین پاسخی است بر سوال بی پاسخ همیشه ی ما.

التهاب تنهایی مردان را عریانی تصاویر پاسخ گو نیست.

وپیامبران با آن همه کتاب و معجزه، هاج و واج مانده اند.

وفلسفه چون عقرب آتش دیده ، هر دم خودش را می گزد.

ومن در این میانه گم کرده ام خود را در صدایی ناشناس ،که به من می گوید :

" فردا تورا خواهم دید."

                                      (جمشید ابراهیم خانی)        11/5/1385 (کرج)

نظرات 4 + ارسال نظر
تارا یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 12:07 ب.ظ

امیدوارم سلام منو پذیرا باشین و از اینکه اولین نفرم واسه این بخش اقدام کردم خوشحالم چون فکر میکنم این یکی با قبلی فرقهایی داره که جناب جهانیان بهتر میدونن.ممنون وخدانگهدار

مرجان یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 01:57 ب.ظ

اگرچه هیچ چیز جای اشعار زیبای خودتونو نمیگیره
اما باز هم
درود بر بیتوته
و سلیقه ی زیبای شما ...

مقداد گلشنی شنبه 6 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 05:14 ب.ظ

سلام
شعرت عالی بود. مطمئن ام با آگاهی ای که به کارت داری می تونی ما رو بیش از پیش خوشحال و امیدوار کنی.

یونس جمعه 6 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 02:28 ب.ظ

زیبا بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد