شعر( علی جهانیان )

باز هم دوباره من، مست و منگ و خالی ام

مثل سایه با شما... در همین حوالی ام

مثل سایه صاف و سرد، مثل سایه بی ریا

از غم شبانه پر از ستاره خالی ام

با تو از چه دم زنم از غم ندیدنت ؟

از دو دست بی شما؟ از شکسته بالی ام؟

بی تو زرد زرد زرد، بی تو خشک و بی صدا

جار می زند خزان، قصه ی زوالی ام

من غزل نگفته ام، این خود خود من است

بیت بیت مانده ام تا شما بنالی ام

دستهایتان هنوز پر ز عطر خرمن است

تا همیشه مال توست ساقه های شالی ام

« مال من نمی شوید؟» یک سؤال بی ریا

کاشکی جواب داشت جمله ی سؤالی ام

 

بعد سالها هنوز دستهام خالی است ...

این غزل برای تو "دختر خیالی ام".

          

                                            (علی جهانیان ۴/۱۰/۸۰ )