چند دوبیتی ...
گفتیم غزل به دشنه ها جان دادند
یک کاسه شرر به خورد انسان دادند
گفتیم هوای تازه ی عشق چه شد؟
در پاسخ اشتهایمان نان دادند !!!
*****
دیدند خوشم به غصه آبم کردند
بر آتش چشمتان کبابم کردند
گفتند برو که نازشان باید برد
رفتم بزنم درش، جوابم کردند
*****
حالا که من از تو پر تو سرشار از من
این سینه ی بی ریای غم دار از من
سخت است اگر خریدن ناز شما ...
سرمایه زچشمان شما، کار از من
*****
کشتی مرا... کشتی مرا ... نابود کردی
انگار یک دنیا زکارت سود کردی
بانوی شعرم آتش سیگارتان من...
شاید مرا هم از ته دل دود کردی! |