شعر ( علی جهانیان )

چند دوبیتی ...

 

گفتیم غزل به دشنه ها جان دادند

یک کاسه شرر به خورد انسان دادند

گفتیم هوای تازه ی عشق چه شد؟احساس

در پاسخ اشتهایمان نان دادند !!!

             *****

دیدند خوشم به غصه آبم کردند

بر آتش چشمتان کبابم کردند

گفتند برو که نازشان باید برد

رفتم بزنم درش، جوابم کردند

             *****

حالا که من از تو پر تو سرشار از من

این سینه ی بی ریای غم دار از من

سخت است اگر خریدن ناز شما ...

سرمایه زچشمان شما، کار از من

              *****

کشتی مرا... کشتی مرا ... نابود کردی

انگار یک دنیا زکارت سود کردی

بانوی شعرم آتش سیگارتان من...

شاید مرا هم از ته دل دود کردی!