از دست شما ... دلم به تنگ آمده است .
از این من و ما ...دلم به تنگ آمده است
اینگونه چرا خموش و آرام و صبور
فریاد بیا ...دلم به تنگ آمده است .
من مانده ام و غبار غربت به تنم
آئینه کجا؟! دلم به تنگ آمده است
از لطف دو چشم توست بیهوده مپرس
از من که چرا دلم به تنگ آمده است.
شاعر غزلی به نام چشمت ننوشت
از قافیه ها دلم به تنگ آمده است .
***
اینگونه چرا به شعر خنجر بزنم؟!
از دست خدا ... دلم به تنگ آمده است .
(علی جهانیان ۱۴/۲/۸۰) |