شعر (علی جهانیان)
می جوشد از نگاه غزل ، بی خیال اشک

آه این حریف هر شبه،بی قیل و قال، اشک

می لولم از درون به خودم با هزار درد ...

می جوشد از هوای غزل بی خیال اشکاشک

می پرسم از خودم که کی ام؟زنده ام؟ولی

باز این جواب؛حسرت و درد و سوال ...اشک

مرداب چشم در تب مرغان آبزی...

نقش سراب حسرت این بال بال ، اشک

تا می روم به یاد تو پلکی به هم نهم

سر می رسد هجوم غم بی زوال ، اشک

سر می نهم به دفتر شعرم به بسترم

جاری کنم به کاغذ بی خط و خال ، اشک

می بینم این تمام من است، این تمام من

بیست و سه سال حسرت و بیست و سه سال اشک

                                       (علی جهانیان 20/3/8۲)