دوباره بوی تو دار د هوای آبادی
شکسته گرچه صدایت نیای آبادی
هنوز فرصت صد شانه باز می جوید
برای دل دل باران هوای آبادی
هنوز طعم گس نارسیده می دادند
یلان جنگ و جنون؛ بچه های آبادی
که دست شوم تبر بر زمین فرود آمد
و دشت واقعه شد کربلای آبادی
شکست پشت بلندت و درد جاری شد
ز پانصد و نود و هشت جای آبادی
و از تمام زمین بانگ مرگ بر می خواست
ز پانصد و نود و هشت نای آبادی
که پانصد و نود و هشت مین سر در خاک
که پانصد و نود و هشت پای آبادی
و نخلهای بلند شهامتت گم شد
کسی نگفته چرا؟ در کجای آبادی؟
«تمام شد؟» ؛ نه هنوز ابتدای ویرانی است
درون خانه بمان کد خدای آبادی.
(علی جهانیان ۰۲/۲/۱۳۸۶) |