شعر (علی جهانیان)

 

دوباره بوی تو دار د هوای آبادی

شکسته گرچه صدایت نیای آبادی

هنوز فرصت صد شانه باز می جوید

برای دل دل باران هوای آبادیمرگ

هنوز طعم گس نارسیده می دادند

یلان جنگ و جنون؛ بچه های آبادی

که دست شوم تبر بر زمین فرود آمد

و دشت واقعه شد کربلای آبادی

شکست پشت بلندت و درد جاری شد

ز پانصد و نود و هشت جای آبادی

و از تمام زمین بانگ مرگ بر می خواست

ز پانصد و نود و هشت نای آبادی

که پانصد و نود و هشت مین سر در خاک

که پانصد و نود و هشت پای آبادی

و نخلهای بلند شهامتت گم شد

کسی نگفته چرا؟ در کجای آبادی؟

«تمام شد؟» ؛ نه هنوز ابتدای ویرانی است

درون خانه بمان کد خدای آبادی.

 

                                           (علی جهانیان   ۰۲/۲/۱۳۸۶)