
فروغ در جایى، فروتنانه به نقد شعرهاى سه کتاب اول خود مىپردازد و به کسى مىنویسد: "... جان! فروغِ این کتاب(ها) یک فروغ ساده و احمق و احساساتى است. اگر فکر مىکنى به من شباهت دارد و به هر حال قبولش دارى مال تو"
وى باز در جایى دیگر در مصاحبه با گردانندگان "دفترهاى زمانه" طاهباز مىگوید:"من نیما را خیلى دیر شناختم، یعنى بعد از تمام تجربهها و وسوسهها و گذراندن یک دوره سرگردانى و در عین حال جستجو... مىخواهم بگویم من بعد از خواندن نیما هم شعرهاى بد زیاد گفتهام. من احتیاج داشتم که در خودم رشد کنم. و این رشد زمان لازم داشت... همین طور غریزى شعر مىگفتم: شعر در من مىجوشید. روزى دو سه تا! نمىدانم اینها شعر بودند یا نه، فقط مىدانم خیلى به »منِ« آن روزهایم نزدیک بودند..." و بخش آخر این اعتراف صادقانه خیلى هم درست است. همه ما همین گونه حرکت و رشد کردیم، هر چند برخلاف فروغ از چاپ وسوسههاى اولیهمان امتناع ورزیدیم.
براى درک و شناخت مسیر شعرىِ فروغ و داورى نهایى بر سخنش (هر چند داورىِ نهایىاى وجود نخواهد داشت) باید در فاصله خیزش و فرود او(فرود در اینجا یعنى آماده شدن براى پرواز واقعى) نگاهى دقیق و هوشیار داشت. چون در مورد فروغ سخن آن قدر بسیار - و بیشتر بىجا و مناسبت - آوردهاند که خود همین بسیارگویىها پیلهوارى بر هنر او شده است. بسیارانى هستند (و بودند) که فروغ »اسیر و دیوار و عصیان« را شاعر مىدانستند یا مىدانند، و بسیارانى دیگر تنها تولدى دیگر و شعرهاى بعد از آن را. حقیقت، اتفاقاً از این سو، یعنى همینها که درستتر مىگویند اندکى تیرگى مىگیرد. این درست که تنها تولدى دیگر و ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد او به عنوان شعر واقعى فروغ به ما رضایت و قناعت مىدهد؛ اما آیا بین تولدى دیگر و اسیر تا عصیان فضایى تهى و گسلى قاطع وجود دارد، یا به تعبیر دیگر، فروغ از اسارت سه کتاب نخستین خود، ناگهان به »آزادى« تولدى دیگر، به یک خیز پریده است و به کشفى در لحظه توفیق یافته است؟ منتقد هوشیار به این پرسش پاسخ مثبت نمىدهد؛ زیرا که بستگىهاى آشکارى در میانه مىبیند.
نخست باید پذیرفت که: شعر فروغ شعر محتواست نه فرم. از اسیر تا تولدى دیگر و آخرین شعرهاى او، همه جا سیماى درونى فروغ است که جلوهگرى مىکند و خواننده را در لابیرنتهاى حسى و تخیلى خود گرفتار و درگیر مىسازد، و اگر فرمى هم براى شعر فروغ قائل شویم، این فرم نه آن فرمى است - که از دیدگاه رؤیایى - موجد محتوا باشد. فروغ در تمامى لحظههاى شاعرى، به نوعى و تعبیرى متفاوت و با مراتب مختلف، شورشى باقى مىماند. راه و مراحل رشد این شورش، راه و مراحل رشد شعر فروغ است، و دریافت و درک این شورش درک و دریافت غایت شعر اوست.
ادامه مطلب...
شب دوباره رو در رو یک نگاه با یک سیب
سهم من دو شب چشمت سهم چشمها یک سیب
احوال شاعر سیب و بهشت. از شعرای قشنگ خودتم تو سایت بزن