در فاصلهی گناه و دوزخ.
خورشید
همچون دشنامی برمیآید
و روز
شرمساری جبرانناپذیریست.
آه، پیش از آن که در اشک غرقه شوم
چیزی بگوی.
درختان
جهل معصیتبار نیاکانند
و نسیم
وسوسهای است نابکار.
مهتاب پاییزی
کفریست که جهان را میآلاید.
چیزی بگوی، پیش از آنکه در اشک غرقه شوم
چیزی بگوی.
هر دریچهی نغز
بر چشمانداز عقوبتی میگشاید.
عشق
رطوبت چندشانگیز پلشتی است
و آسمان
سرپناهی
تا به خاک بنشینی و
بر سرنوشت خویش
گریه ساز کنی.
آه،
پیش از آنکه در اشک غرقه شوم چیزی بگوی
هرچه باشد.
چشمهها
از تابوت میجوشند
و سوگواران ژولیده آبروی جهانند.
عصمت به آینه مفروش
که فاجران نیازمندترانند.
خامش منشین
خدا را
پیش از آن که در اشک غرقه شوم
از عشق
چیزی بگوی.
آلبر کامو نویسنده بزرگ فرانسوی قرن بیستم، در سال 1913 در موندُوی الجزایر دیده به
جهان گشود او را یک« فیلسوف بیهودگی » می نامند. فیلسوفی که تحت تأثیر مستقیم
اندیشه های یونانی و فیلسوفانی همچون ژان پل سارتر، فردریش نیچه و آگوستین بود.
کامو اندیشمندی آکادمیک و آموزش دیده نیست. بلکه اندیشمندی است که به دنبال راهی
به منظور پیدا کردن معنایی برای حیاتی که در معرض تهدید و خطر بِِی معنایی است. آلبر کامو را
قبل از اینکه به عـنوان یک فیلسوف بشناسیم باید او را یک نویسنده قهار بدانیم. نویسنده ایی
که اندیشه هایش را توسط نوشته های زیبایش در سراسر دنیا پراکنده شده. نوشته هایی که
سر آمد آنها کتاب طاعون است.
توان کامو در نویسندگی به حدی بود که در سال 1957 جایزه ادبی نوبل را بدست آورد. هر چند
بسیاری معتقدند حمایت حکومت های سرمایه داری از کامو منجر به تحویل جایزه نوبل به او
شد، اما هیچگاه توانایی این نویسنده بزرگ را نباید به فراموشی سپرد. نوشته های کامو
راهی برای دست یابی به فلسفه نوین فرانسه است. فلسفه کامو دارای دو مرحله است. فصل
مشترک این دو مرحله پیش فرض های بی خدایی، فناپذیری روح و بی تفاوتی کاینات نسبت به
شوق و انگیزه انسانی است و فلسفه او حول محوری می چرخد که به آن تحول گویند.
« تحول در نظام ارزشی نهفته است. ».
مرحله اول اندیشه کامو مفهوم بیهودگی است. بیهودگی احساسی از رویارویی جهان غـیر
عقلانی با آرزوی نومیدانه انسان برای یافتن وضعیت خویش در آینده است. او فلسفه ها و
مسایلی را که این امر را به فراموشی می سپارند را نفی می کنند. فلسفه هایی مانند «
اگزیستانسیالیسم » و مسایلی همچون ایمان دینی و انتحار. از درک بیهودگی سه پیامد به
وجود می آید که کامو آنها را « عـصیان »،« آزادی» و « شور» می داند. عـصیان عـبارت است از
اعـتراض و نافرمانی در برابر « طبیعت بشری »؛ آزادی شروع زندگی نو است و شور چنین زندگی
ایست.
مرحله دوم اندیشه کامو چیزی نیست به جز همان مرحله اول با این تفاوت که تأثیرات عـوامل
اجتماعی بر سه عنصر « عـصیان »، « آزادی » و « شور» را به حساب می آورد و تفکر انسان را
در شرایط آموزشی و اجتماعی مختلف متفاوت می داند. فلسفه کامو را می توان نوعی
فلسفه« اگزیستانسیالیسم » نامید هر چند که تفاوت عمده ای بین این دو وجود دارد و این
تفاوت آن است که کامو به « طبیعت بشری» اعـتقاد دارد، اعـتقادی که « مارتین هایدگر » و «
ژان پل سارتر » آن را نفی می کنند.
آلبر کامو در سال 1960 در یک حادثه رانندگی حومه شهر پاریس در حالی که تـنها 47 سال
ازعمرش می گذشت دیده گان از جهان فرو بست.
|
|
نیمه شب بود، می تیا کولدارف، برانگیخته و با هیجان، به سرعت داخل خانه پدرش شد و شروع به سرکردن توی اتاق ها کرد. پدر و مادرش می خواستند بخوابند. خواهرش در تختخواب بود و آخرین صفحات رمانی را می خواند. برادران دانش آموزش خوابیده بودند. پدر و مادرش با تعجب پرسیدند:
" از کجا می آیی؟ چته؟"
" آه نپرسید! فکرش را نمی کردم! نه، هیچ فکرش را نمی کردم! این... این باور کردنی هم نیست! "
می تیا زد زیر خنده و روی صندلی راحتی نشست. از خوشحالی روی پایش بند نبود. " باورکردنی نیست! اصلاً نیم توانید تصورش را بکنید! ببینید!" خواهرش از تختخواب پایین جست، خود را در ملافه ای پیچید و به برادرش نزدیک شد. برادرانش از خواب بیدار شدند. " چته؟ راستی که تو خیلی مضحکی!" " از خوشحالی است، مامان! الان همه روسیه مرا می شناسند! همه! پیش از این تنها شما می دانستید که در دنیا یک دیمیتری کولدارف، مستخدم اداره ثبت وجود دارد و حالا تمام روسیه این را می دانند! مامان! آه خد!" می تیا دوبار برخواست و باز شروع کرد به دویدن توی اتاق ها، بعد دوباره نشست . " آخر چه خبر شده؟ درست شرح بده!" " شما مثل حیوانات وحشی زندگی می کنید، روزنامه نمی خوانید به اجتماع توجهی ندارید این همه چیزهای جالب توجه در روزنامه ها است! هر اتفاقی بیفتد، فوراً منتشر می شود، هیچ چیز مخفی نمی ماند! چه قدر خوشبختم! آه، خدای من! روزنامه ها فقط از آدم های برجسته صحبت می کنند و الان از من حرف می زنند!"
" چی می گی؟ کجا؟"
رنگ پاپا پرید. مامان تصویر مقدس را نگاه کرد و صلیبی کشید. برادرها پاشدند و همان طور با پیراهن های کوتاه شب، به برادر بزرگشان نزدیک شدند." آره، روزنامه ها راجع به من مطلبی نوشته اند الان همه روسیه مرا می شناسد! مامان، این شماره را به یاد داشته باشید چند دفعه آن را می خوانیم، گوش کنید!"
می تیا روزنامه ای از جیب در آورد، به پدرش داد و قسمتی را که با مداد آبی دور آن را خط کشیده بود، نشان داد: " بخوانید!"
پدر عینکش را گذاشت.
" بخوانید دیگر!" مامان تصویر مقدس را نگاه کرد و صلیب کشید. پاپا سرفه ای کرد و شروع به خواندن کرد: " در تاریخ ۲۹ دسامبر، ساعت ۱۱شب ، دیمتری کولدارف ، مستخدم اداره ثبت ... "
" گوش کنید، بقیه را گوش کنید!" " ... دیمیتری کولدارف مستخدم اداره ثبت، موقع خروج از شیره کش خانه ای که در خیابان برنای کوچک منزل کوزیخنی، واقع است، در حال نشئه ... " " با سیمون پترویچ بودم ... تا جزئیاتش را هم شرح داده! ادامه بدهید! گوش کنید!"
" ... و در حال نشئه سر می خورد و زیر دست و پای کالسکه ای که در ایستگاه بوده و به ایوان درتف، روستای دوریکیند، از ایالت بوخنوسک که تعلق داشته است می افتد. اسب می ترسد، کولدارف را لگد مال می کند، سورتمه ای را که کولف تاجر مسکویی در آن نشسته بوده است، زیر پا می اندازد و پا به فرار می گذارد و سرایدار جلویش را می گیرد. کولدارف را که داشته بیهوش می شده به کلانتری می برنند و پزشک او را معاینه می کند. ضربه ای که به پس گردن او وارد آمده بود..."
" این ضربه از مالبند بود پاپا بقیه، بقیه را بخوانید!"
" که به پس گردن او وارد آمده بوده است جزئی تشخیص داده شد. یک بازپرسی شفاهی راجع به قضیه به عمل آمده، مضروب تحت معالجات پزشکی قرار گرفته است..."
" به من گفتنند پشت گردنم را کمپرس آب سرد کنم. حالا خواندید؟ هان؟ اینطور! الان این روزنامه دور روسیه می گردد. بدش اینجا..."
می تیا روزنامه را گرفت تاکرد و در جیب انداخت.
" الان می برم منزل ماکاروف، بهش نشان می دهم ... باید به ایوانتیسکی، ناتالی، ایوانونا و به آنسیم بازیلیویچ هم نشان داد ... رفتم! خداحافظ . "
می تیا کلاهش را سر گذاشت و فاتح و خوشحال به کوچه گریخت.
اعلام این رأی قدری غافلگیرکننده بود، زیرا پیش از این نام پینتر در میان نامزدهای اصلی نوبل امسال ذکر نشده بود.
هارولد پینتر در سراسر جهان شهرتی فراگیر دارد. او از نزدیک پنجاه سال پیش به عنوان بازیگر، کارگردان و نمایشنامه نویس در تئاتر بریتانیا حضور داشته است.
جایزه نقدی نوبل حدود 3/1 میلیون دلار ارزش دارد.
پینتر نمایشنامه نویسی است صاحب سبک که بیان فشرده و گیرای او، با مکث ها و سکوتهای عمیق و مؤثر معروفیت دارد. آثار او به ویژه روی صحنه تئاتر است که جان می گیرند. محیط های امن و آشنای دنیای ما در سکوتی مرموز از هم می پاشد و اضطرابی ناشناختنی صحنه را پر می کند.
آثار اولیه هارولد پینتر زیر عنوان "تئاتر پوچ" رده بندی می شدند، اما با برجسته شدن رگه های سیاسی و اجتماعی تعهدآمیز در آثارش، آثار او امروزه بیشتر در رده "تئاتر معترض" جای می گیرند. برخی از نمایشنامه های او مستقیما اختناق و دیکتاتوری را زیر حمله می برند.
پینتر در دفاع از حقوق بشر همواره بانگی رسا داشته است. در هر فرصتی به انتقاد از زورمندان و جنگ افروزان پرداخته، و حمایت خود را از فرودستان و ستمدیدگان اعلام کرده است.
پینتر در واکنش به برنده شدن جایزه گفت: "من حدود پنجاه سال است که نمایشنامه می نویسم. در عین حال از نظر سیاسی خود را متعهد می دانم، اما نمی دانم که آیا این موضوع هم در دریافت جایزه دخالت داشته است یا نه؟"
هارولد پینتر بیشتر مواقع نسبت به سیاست های رسمی بریتانیا موضعی انتقادی داشته است. نمونه تازه آن حمله به عراق بود که او آشکارا با آن به مخالفت برخاست.
هارولد پینتر در نگارش فیلمنامه نیز فعال بوده است. به ویژه دو سناریوی او به عنوان پیشخدمت و تصادف که در سالهای 1960 برای جوزف لوزی کارگردان آمریکایی مقیم انگلستان نگاشت، از معروفیت بسیاری برخوردار هستند.
برخی از نمایشنامه های پینتر مانند: جشن تولد، مهمانی، کلکسیون و فاسق به فارسی ترجمه شده اند. به تازگی مجله فرهنگی "نگاه نو" سه تک پرده ای معروف او را در ایران منتشر کرد.
به نظر می رسد که اعطای جایزه نوبل به نویسندگان بزرگ تئاتر، به سنتی تازه در آکادمی نوبل بدل شده است. در سال های گذشته داریو فو ایتالیایی و الفریده یلینک اتریشی این جایزه را برنده شدند، که هر دو اساسا نمایشنامه نویس هستند.
هارولد پینتر نیز داستانها و مقالات بسیاری نوشته، اما شهرت و اهمیت او به خاطر آثار تئاتری اوست.
هارولد پینتر هفتاد و پنج سال دارد و در لندن زندگی می کند.
این مجله، بیتلز را "گروهی منحصر به فرد" خوانده که "بیشترین تاثیر را بر شکل دهی به سیمای حرفه نمایش در دوران نوین گذاشته است".
مجله آمریکایی ورایتی، صد چهره شاخص و "شمایل گونه" دنیای سرگرمی را در صد سال گذشته رتبه بندی کرده است. برای تهیه این فهرست، خوانندگان مجله از میان نامزدهایی که فعالان صنعت سرگرمی برگزیدند، به چهره های مورد نظر خود رای دادند.
![]() |
شمایلهای قرن ![]() 1 - بیتلز
2 - لوئی آرمسترانگ
3 - لوسیل بال
4 - همفری بوگارت
5 - مارلون براندو
6 - چارلی چاپلین
7 - جیمز دین
8 - مریلین مونرو
9 - میکی ماوس
10 - الویس پریسلی
مجله ورایتی |
آرمسترانگ، آهنگساز برجسته موسیقی جاز و خواننده ترانه "چه دنیای شگفت انگیزی" در جایگاه دوم قرار گرفت و لوسیل بال سوم شد.
معیارهای مورد نظر برای انتخاب بتهای قرن یا "شمایلها" شامل تاثیر تجاری و خلاقانه آنها، شمار مقلدانشان و ماندگار بودن محبوبیت و جذابیت آنها می شد. حتی این نکته نیز مورد توجه قرار می گرفت که آیا تصویرشان بر روی پیراهنهای طرفداران، حک شده است یا نه.
در تهیه این فهرست، بنا بر آن بوده که همه جنبه های دنیای سرگرمی و حرفه نمایش از جمله بازیگران، کارگردانان، فیلمنامه نویسان، موسیقی دانان، مجریان تلویزیونی، حیوانات، کمدین ها و حتی شخصیتهای کارتونی در بر گرفته شوند.
با وجود این، ده نامی که در صدر فهرست قرار گرفته به ستارگان هالیوود و موسیقی تعلق دارند.
با وجود محبوبیت پایدار آثار الویس پریسلی، این خواننده فقید در جایگاه دهم، پایینتر از مریلین مونرو و میکی ماوس قرار گرفته است.
از میان دیگر کسانی که در فهرست صد نفره جای گرفته اند می توان به جانی کارسون، مجری آمریکایی برنامه های تلویزیونی، جانی کش، خواننده و لاسی، سگی که در حرفه نمایش ستاره شد، اشاره کرد.
ورایتی این رای گیری را به مناسبت صدمین سال انتشار خود انجام داده است. این مجله تعداد رای دهندگان را اعلام نکرد.
به گزارش گروه دریافت خبر ایسنا، در پایان مرحله اول پنجمین دوره جایزه هوشنگ گلشیری، شامل ارسال فرمهای نظرخواهی برای 60 نفر از نویسندگان و منتقدان درباره رمانها و مجموعه داستانهای منتشر شده در سال 1383، پس از جمعبندی امتیازهای مندرج در فرمهای بازگشت داده شده به بنیاد، با استفاده از روشهای آماری، آثار زیر به مرحله، بعد راه یافتهاند.
در ادامه و در مرحلهی دوم، داورانی در هر دو بخش رمان و مجموعه داستان کلیه آثار نامزد شده در هر بخش را خواهند خواند و برآیند نظر آنان برندگان این دوره را تعیین خواهد کرد.
طبق اعلام، داوران و برندگان در مراسمی در آذرماه آینده معرفی خواهند شد.
فهرست نامزدهای یادشده در بخش رمان، به ترتیب الفبایی نام نویسنده، به این شرح است: یونس تراکمه؛ مکث آخر، محمدحسینی؛ یکی از همین روزها ماریا، کیهان خانجانی؛ سپیدرود زیر سی و سه پل، خسرو دوامی؛ هتل مارکوپولو، بهناز علیپور گسکری؛ بگذریم، و محمدحسین محمدی؛ انجیرهای سرخ مزار.
در بخش مجموعه داستان (از نویسندگانی که پیشتر در ایران رمان یا مجموعه داستان منتشر کردهاند) نیز نامزدها به این شرح معرفی شدهاند: شهلا پروینروح؛ تنها که میمانم، احمد دهقان؛ من قاتل پسرتان هستم، حسین سناپور؛ با گارد باز، و مهسا محبعلی؛ عاشقیت در پاورقی.
همچنین در بخش رمان اول (یا داستان بلند، داستانهای کوتاه به هم پیوسته)، این نفرات انتخاب شدهاند: سودابه اشرفی؛ ماهیها در شب میخوابند (اولین اثر چاپ شده نویسنده در ایران)، بهروژ ئاکرهیی؛ ما اینجا هستیم، (داستانهای کوتاه به هم پیوسته، اولین اثر چاپ شده نویسنده در ایران)، فرهاد بردبار؛ رنگ کلاغ، و سعیده قدس؛ کیمیاخاتون.
بخش رمان (یا داستان بلند، داستانهای کوتاه به هم پیوسته) (از نویسندگانی که پیشتر در ایران رمان یا مجموعه داستان منتشر کردهاند) نیز به این شرح نامزد معرفی کرده است: احمد آرام؛ مردهای که حالش خوب است، محمدرحیم اخوت؛ خورشید، محمد حسینی؛ آبیتر از گناه (اولین کتاب این نویسنده که مجموعه داستان است و در بخش مجموعه داستان اول نامزد شده چند ماه پیش از این رمان منتشر شده است)، سعید عباسپور؛ صداهای سوخته، محمدرضا کاتب؛ وقت تقصیر، و یعقوب یادعلی؛ آداب بیقراری
جای دنج تمیز و پر نور
ارنست همینگوی
برگردان: بهناز عباسیدیروقت بود و همه کافه را ترک کرده بودند، جز پیرمرد که در سایهای کهبرگهای درخت در زیرِ نورِ چراغ برق ساخته بودند نشسته بود. در طول روزخیابان خاکآلود بود ولی در شب شبنم گرد و غبار را فرو مینشاند و پیرمرددوست داشت تا دیروقت بنشیند، چون گوشش سنگین بود و حالا در شب کههمهجا آرام بود تفاوت را حس میکرد. دو پیشخدمتِ کافه میدانستند که اوکمی مست است و با اینکه مشتری خوبی بود میدانستند که اگر زیاد بنوشدپولی نمیپردازد و میرود و برای همین مراقبش بودند و نگاهش میکردند.یکی از پیشخدمتها گفت: هفتة پیش میخواسته خودش را بُکشد.
ـ برای چی؟
ـ ناامید شده بوده.
ـ برای چی؟
ـ برای هیچی.
ـ تو از کجا میدانی برای هیچی بوده؟
ـ خیلی پول دارد.
ادامه مطلب ...