ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
کاترین
من بچههایش را زاییدهام. من خودم را وفق دادهام. من سعی کردهام او را آنطور ببینم که مادرم شوهرش را دیده بود. من یادگرفتهام پوشک عوض کنم، به بچهها دلداری بدهم و نظم را نگهدارم.
زمانی ریاضی و لاتین یاد گرفتهام، فیزیک و فرانسه. من دانشآموز متوسطی بودم. من گذاشتهام نازم کنند و کتکام بزنند. من جواب کتکاش را با کتک دادهام. یادگرفتهام که او زورش بیشتر از من است.
تنم را دیدهام که چطور بادمیکند. من از زایمانها جان سالم بدربردهام. به خودم گفتهام، به جایش تو یک زن هستی. من به خودم اصرارکردهام، من میخواهم خوشبخت باشم. او را سرکار فرستادهام و غذا پختهام.
موقعی که تب داشتم، ترسهایش را دیدهام، و بیتابیاش را وقتی نوزاد جیغ میکشید.
من اجازهدادهام مادرم را بیرون کند، چون او در آپارتمان ِ یک اتاقه، کهنهی بچه را روی بخاری خشک میکرد و شیر را لب پنجره میگذاشت. من یادگرفتهام، که او اجازه دارد، هرچه فکرمیکند، به زبان بیاورد: مردم چه میگویند. من هیچی نفهمیدهام. من خودم را وفق دادهام.
من ناراحتیهایش را از او پرسیدهام. من به حرفهایش گوش دادهام، به رییسش سلام کردهام، از همکارانش پذیرایی.
من از مادرش تعلیم دیدهام. با او مهربان بودم. از مادرش یادگرفتهام، عادتهای زندگی ِ شوهرم چه چیزهایی هستند، و از چه غذایی بیشتر از همه خوشش میآید. خودم را برایش آماده کردهام. مادرش به من گفت، چطور بچههایش را تربیت کرده است. به بچههایم یاد دادهام بگویند: لطفن و ممنون، با خم کردن ِ زانو ادای احترام و یا تعظیم کنند، دست بدهند و شعرهای عید ِ کریسمس را بخوانند. من با پسرش آشناشدم. من ترسیدهام.
من سعیکردهام باملاحظه باشم و گذشت داشتهباشم. من در خودم دنبال اشتباهات گشتهام. من همیشه امیدوار بودهام که کاش او میتوانست برادر ِ بزرگم هم باشد. این را هیچوقت به او نگفتهام.
من به او گفتهام که عاشق او هستم. من مهربانی یادگرفتهام، وقتی عصبانی بود، بچه ها را زیر بال و پرم گرفتهام؛ یادگرفتهام که او اجازه دارد عصبانی بشود. من توانستهام این را برای خودم توضیح بدهم. من ناامید نیستم. من به خودم گفتهام که خوشبختم.
ادامه مطلب...