ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
- « آدامس؟... صد تومن ... آدامس؟... »
: « نه!... »
- « خواهش میکنم ... همین یکی مونده ...
بسته ی آدامس را روی زمین می گذارد و دستهایش را جلوی دهانش گرم میکند ...
در پارک تصویر بزرگ صفحه ی نمایش جذبم می کند.
صدای تیر، توپ، موشک ... و انفجار
و تصویر بسته ای از بچه ای زخمی در روی تخت بیمارستان ...
جمعیت دور و برم نفرین می کنند و اسکناسهایشان را با لبخندی در صندوق شیشه ای می اندازند.
بر می گردم ...
دخترک آدامسها را در دستش جا به جا می کند، در حالی که مارک BOSS از بلوز دختری که در تصویر دیده بود در چشمانش جا مانده بود.
(علی جهانیان)
ما مدت هاست که مسئولیت فهمیدن و احساس کردن و خیلی چیزهای دیگر را به همان صفحه های نمایش باخته ایم...
بیخود دست توی جیبت نکن
چاه حماقت بعضیا رو با تمام صد تومنیای دنیا هم نمیشه پر کرد ...
سلام علی جان !
می بینم که دوباره سر و کله ت پیدا شد .
نظر باشه تا بعدا پرپرت کنم . فعلا از اینکه بالاخره پیدات کردم ، خوشحالم . سلام من رو به همه ی دوستانم برسون و آدرس وبلاگم رو به همشون بده . خودت هم بیای و البته با نظر ، خوشحال میشم . من هم بهت سر خواهم زد .
یاد روزای دانشگاه بخیر ...
این آدرس منه : www.tashannoj.blogfa.com
ضمنا وبلاگت هم سریع باز نمیشه . یه فکری به حالش بکن .
قربانت ؛ کیوان قنبری
هر شب به آسمان ستاره ای میکشند و باز
این آسمان غم زده غرق ستاره هاست
تا باد چنین بادا
سلام
بابا دست مریزاد
کلی با شعر آدامس حال کردم. راستش رو بگم فقط از همین شعر سر در آوردم.باقی شعرها رو باید زیاد روش کار کنم.
خیلی با حالی. خداحافظ
ممنون
آق پسر خاله ...
حتما میام پیشت.
به من سر بزن