در روزنامه شرق چهارشنبه ویژه نامه ای در باره ی حافظ تهیه شده بود که آوردن آن در اینجا را خالی از لطف ندیدم.
من که همه مقالات را خواندم و لذت بردم در اینجا لینک چند مطلبی که شاید بیشتر منو متوجه خودش کرد رو میزارم امیدوارم شما هم لذت ببرید.
۱- کدام نسخه کدام شعر کدام شاعر (ضیا موحد)
۲- حافظ: شاعرى یکجانشین با شعرى مرزشکن و جهان سیر (منوچهر آتشی)
۳- آه از آن لطف به انواع عتاب آلوده ( جواد مجابی)
چند شبی است با خودم دارم به مسائلی غیر از مشغولیات معمول هر شبم فکر میکنم. به چیزهایی که در اطرافم اتفاق می افتد ومن تنها میتوانم به آنها نگاهی بیاندازم و گاهی شاید برای اینکه عریضه را خالی نگزارم از خودم عکس العملی هرچند کوتاه انجام دهم.
باید فکرش را میکردم که بعد از خواندن چند مقاله از روزنامه های مختلف آنهم در مورد اینکه فلانی اعتراض کرد یا فلان چیز فیلتر شد یا جلوی فلانک را باید گرفت و ...
موضوع مقاله مربوط به فیلتر شدن تعدادی از سایتهای مهم و کمک کننده خدمات بود که اکثر وبلاگ نویسان شاید با آنها سروکار داشته اند.
نمیدانم چرا همیشه ما از آن ملتی که او را شایسته این احوال میدانیم خود را جدا کرده و آنوقت با سخنان کوبنده ای همه را محکوم میکنیم . اما واقعا فکرش را که میکنم جای تاسف دارد. در سالهایی که آنقدر تمام علوم و اخبار و ... به هم نزدیکند که نمیتوان خط مرزی بین آنها تعیین کرد ما هنوز به فکر فیلتر کردنیم آنهم از نوع « هر چی شد ... شد ». انگار اگر تا چند سال دیگر با همین روند ژیش برویم باید تمام زمینه هایی که احساس خطر میکنیم را از بین ببریم!!! شاید اینان که به جای اتخاذ راه حل راه سریع حذف میدان های فعالیت را در نظر گرفته اند فردا خیابانها را برای جلوگیری از فسادهای خیابانی از شهرها حذف کنند...
قبول دارم با حرف زدن کاری درست نمی شود ولی دوست داشتم در جایی که فکر میکنم راحتترم بگویم...
فراموش نکنیم ما همه مقصریم ...
"سالوادور دالی"(Salvador Felipe Jacinto Dali) نقاش اسپانیایی که به عنوان یکی از بزرگترین چهره ها و پیشروهای جنبش هنری سورآلیسم در اوایل قرن 20 مطرح شد. در زمان حیاتش مورد انتقاد و استهزای بسیاری از منتقدین و عامه قرار گرفت و متاسفانه پس از مرگ بود که به ارزش هنری بسیاری از کارهای وی پی بردند.پس از مرگ آثارش به شدت مورد سو استفاده قرار گرفت و نسخه های جعلی
آثارش به وفور مشاهده می شد.
نیم نگاهی به زندگی "سالوادور دالی"
1904 در یازدهم می در"فیگورا"(Figuera) واقع در شمال اسپانیا به دنیا آمد
1917 اولین نقاشی ها
25-1921 رفتن به "آموزشگاه سلطنتی هنر" در مادرید
1926 بر پایی اولین نمایشگاه یکنفره در اسپانیا
1929 ورود "گالا" (Gala) به زندگیش و پیوستن به مکتب سورآلیسم و همکاری با "لوییس بونوئل" در ساخت فیلم "سگ آندلوسی"
48-1933 فرار از جنگ جهانی دوم و رفتن به آمریکا و گرفتن لقب "خوره ی ثروت" از "آندره برتون"
1949 تمایل به برخی مکاتب کلاسیک (با رویکرد سورآل)
65-1950 گوشه نشینی و نوشتن چند کتاب (قسمت اسرارآمیز زندگی وی)
83-1979 نظریه ی فاجعه (Theory of Disaster)
1982 مرگ "گالا"
1989 مرگ "سالوادور" در اوج بیماری
برخی از تابلوهای معروف" سالوادور دالی" :
Inventions-of-the-Monsters-(1937)
من اعتراف می کنم : « اینجا جهنم است.»
باور کنید هست، فقط فرصتش کم است .
من اعتراف می کنم این لاشه ی غریب
وامانده ای ز قافله ی درد و ماتم است .
این زندگی است یا شبح تازه ای ز مرگ؟!
آخر مگر حکایت دنیا فقط غم است ؟
حوا برای کودک خود نان ندارد، آی ...
این دخترک که روی زمین مانده مریم است.
گندم نخورده است ولی جان هر دومان
آن مرد زخم خورده ی بیمار آدم است!
***
ما کودکان ساده ی تقدیرهای شوم
فرصت برای بودنمان قدر یک دم است.
هی راهیان پس از من در این دیار :
من اعتراف می کنم :« اینجا جهنم است.»
«علی جهانیان»
سینما امتداد ادبیات، خاصه ادبیات داستانی،نظم و نثر و ادبیات نمایشی است از یک سو و امتزاجی است از این دو با منظومهای از هنرهای اعم از شعر، موسیقی، نقاشی، عکاسی و دیگر وجوه هنر
معاون سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ضمن بیان مطلب فوق در هم اندیشی سینما و ادبیات با طرح این پرسش که این دلیل آیا برای رابطه سینما و ادبیات کافی نیست پاسخ داد: رجوع سینما به ادبیات رجوعی از سر ادب و تواضع به خاستگاه و دامانی است که از آن بالیده و پرشور و خیال انگیز به عرصه آمده است.
جعفری جلوه با بیان اینکه سینما ظرفیت فضیلت پذیری و فضیلت پروری دارد افزود: جهان به جهان تصویر بدل شده است و سینما جام جهان نما و جهانیترین زبان تصویری است تماشاگه صور خیال این گوهر مشترک در سینما و ادبیات، سیراب کننده انسان تشنه امروز در سطح ملی و سطح جهانی است.
جعفری جلوه ادبیات کهن داستانی و اهالی کارآشنای سینمای ایران را دو گوهر گرانقدر خواند و با تاکید اینکه این دو طلب میکنند تا مدیریت فرهنگی حلقه اتصالشان باشد اظهار داشت. مدیریتی که به عنوان نقطه پیوند و اشتراک آن ادبیات و این سینما نقش ایفا کند و طبیعی است که در دیدگاه این مدیریت فرهنگی سینما با دید حکمی و ادبی معنا میشود و سینمای بدون ادبیات و تمدن ایرانی اسلامی رنگی ندارد.
مقامات امنیتی در هرات می گویند که خانم انجمن پس از آنکه از سوی همسرش مورد "لت و کوب شدید" قرار گرفت، در اثر جراحاتی که برداشته بود جان داد.
نثار احمد پیکار، یک مقام پلیس هرات گفت که بر روی جسد خانم انجمن "نشانه های" درشت ناشی از "ضرب و جرح" به چشم می خورد.
مقامات امنیتی در هرات همسر خانم انجمن را به اتهام این قتل بازداشت کرده و می گویند که او در بازجویی های مقدماتی به لت و کوب همسرش "اعتراف" کرده است.
![]() |
![]() |
خانم انجمن به هنگام مرگ 25 سال داشت |
نادیا انجمن که ۲۵ سال داشت، به باور بسیاری از شاعران و نویسندگان افغان در غرب افغانستان، در غزلسرایی دست بالایی داشته است.
از او در سال جاری خورشیدی، یک مجموعه شعر نیز به نام "گل دودی" منتشر شد.
نادیا انجمن در سال ۱۳۵۹ خورشیدی در شهر هرات زاده شد و از ۱۵ سالگی به سرایش شعر روی آورد.
فریدون آژند، شاعر و عضو انجمن ادبی هرات، خانم نادیا را از جمله شاعرانی می داند که زبان و پرداخت نو در اشعارش قابل لمس بود.
او می گوید: "نادیا می توانست برای شعر آینده افغانستان یک استثنا باشد."
بسیاری از نویسندگان افغان در هرات، مرگ این شاعر را "فاجعه ادبی" برای افغانستان خوانده اند.
فریاد بی آوا - شعری از نادیا انجمن
![]() |
![]() |
مجموع شعر "گل دودی" در سالجاری خورشیدی به چاپ رسید |
صدای گامهای سبز باران است
اینجا میرسند از راه، اینک
تشنه جانی چند دامن از کویر آورده، گرد آلود
نفسهاشان سراب آغشته، سوزان
کامها خشک و غبار اندود
اینجا میرسند از راه، اینک
دخترانی درد پرور، پیکر آزرده
نشاط از چهره ها شان رخت بسته
قلبها پیر و ترکخورده
نه در قاموس لبهاشان تبسم نقش میبندد
نه حتی قطره اشکی میزند از خشکرود چشمشان بیرون
خداوندا!
ندانم میرسد فریاد بی آوای شان تا ابر
تا گرودن؟
صدای گامهای سبز باران است!
اسد 1381
اما شاید تعبیر صحیحتر این باشد که بگوییم، نخستین بار است که در کتابی، بخشهای زیادی از تعدادی از وبلاگهای فارسی به انگلیسی ترجمه میشود.
این کتاب ۳۶۵ صفحهای هشت فصل دارد و سه صفحه مختصر شامل یادداشتهای هر فصل. اما کتاب متأسفانه مقدمهای ندارد که در طی آن نویسنده توضیحی درباره شیوه کارش ارایه کرده باشد.
بخش عمده کتاب حاوی ترجمههایی از شمار نسبتاً زیادی از وبلاگهای فارسی است که در واقع به منزله شاهد و مستندی بر یادداشتهای کوتاهی هستند که نویسنده در خلال این ترجمهها میآورد. وبلاگهای برگزیده شده، در واقع برشی از وبلاگستان فارسی است که اهداف نویسنده و عقاید او را تأیید میکنند.
در نخستین صفحه کتابی که به همت انتشارات پورتوبلو در اکتبر ۲۰۰۵ در انگلستان به چاپ رسیده است، تنها یک بند مختصر درباره نویسنده کتاب آمده است که توضیح دقیقی درباره سوابق تحصیلی یا دستیافتهای علمی نویسنده نمیدهد.
خواننده تنها درمی یابد که نسرین علوی در ایران به دنیا آمده است و سالهای نخستین زندگی را در ایران گذرانده و پس از اتمام تحصیلات دانشگاهی در انگلستان و مدتی کار در زمینههای علمی به ایران باز میگردد تا برای یک سازمان غیر دولتی کار کند. اما اکنون او در انگلستان زندگی میکند.
در میان وبلاگهایی که در این کتاب از آنها نقل قول شده است، نام وبلاگهای مشهوری چون سردبیر: خودم ، روزنگار سینا مطلبی، وبنوشت ابطحی، بهنود دیگر ، زن نوشت، شادی شاعرانه ، الپر و پارهای دیگر از وبلاگهای فعال وبلاگستان فارسی، چه در بلاگاسپات یا پرشین بلاگ یا وبلاگهای به اصطلاح دات کام به چشم میخورد.
باد ها می وزد و چون پر کاهیم هنوز...
پی شن ریزه ی افتاده به چاهیم هنوز...
سنگ ها از عطش قعر زمین نعره زدند
این چگونه است به اندازه ی آهیم هنوز ؟
ماه تسخیر شد و سجده بر این قافله برد
ما پی دیدن رخ در دل ماهیم هنوز... !
وای بر ما که پی راه بران می گردیم
وای بر ما که در اندیشه ی شاهیم هنوز...
قرن ها مانده که تصویر زمان پاک شود
"چای و سیگار و نماز" ، بین راهیم هنوز...
************
با چه رویی سخن از شادی ما می گویید ؟
دستتان خونی و از عدل خدا می گویید؟
چه غلط ها که نکردید پس پرده ی دین
تف به درگاه خدایی که شما می گویید .
(مهدی قدیری)
قلعه
شهر حصاریان همیشه
و فاتحان هر گز
سگهای پیر
و قحبه های بیمار
شهر جنازه های نارس تو در تو
یچیده لا ی کاغذ
افتاده پای دیوار
و کوچه خناق گرفته
از بوی تن ؛ زباله ؛ ادرار
٬
درها دهان ملتمس خانه ها
گوئی
در انتظار مهمان
خمیازه می کشند
و پرده های سرخ که میلرزند
بی شک برای گفتن
حرفی دارند
در پرده رونده ای از دود
جفت موقت من
تند و شتابناک می آید
می آید و دوازده بوسه را
مثل دوازده سکه
روی لبان بسته ی من می شمارد
و من درون چشمانش
تصویر آن رنده ی غمگین را می بینم
که بالهای سنگین دارد
٬
من چرت می زنم
و صفحه بی صدا می چرخد
ـ آقا شما چه میل دارید ؟!
انسان یا بستنی ؟
لطفا ژتون !
او مو بلند ها را ترجیح می دهد
و دیگری ...
فرقی نمی کند
در زیر سقف سرخ
هر رنگی سرخ است
میدانچه ای قدیمی
در بلخ یا بخارا یا بغداد
کالای زنده رد وبدل می شود
من می روم حقارت خود را
لای کتابهای تاریخم پنهان کنم .
نگا هی به فیلم مخملباف- جشنواره لندن فیلم تازه سکس وفلسفه از آخرین ساخته های محسن مخملباف را دردو سانس مختلف به نمایش گذاشت. این فیلم که ازکشورتاجیکستان برای اسکا رهم معرفی شده است، مانند همه فیلم ها ی این فیلمساز واین بار به خاطر موضوع ممنوعش در ایران مورد بحث ونظر قرار گرفته است.
نویسنده و کارگردان: محسن مخملباف
بازیگران:دلیر نظروف،مریم گایبووا،....
۲۰۰۵- ایران،فرانسه،تاجیکستان
مردی که معلم رقص است، درروز تولد چهل سالگیش تصمیم می گیرد، علیه خود انقلاب کند. او چهارمعشوقه اش را دریک ساعت دعوت می کند تا آنها از وجود یکدیگر مطلع شوند. با بازگشت به گذشته ، نحوه آشنایی و شروع رابطه با تک تک آنها را شاهدیم . دخترها از مرد می رنجند ، اما چهارمین معشوق چیز دیگری در سر دارد....
باور این که کسی با پیشینه برآشفته و خشمگین شدن از بیرون ماندن تار مویی از روسری، روزی فیلمی با صحنه های بوسه و رقص درباره سکس بسازد و به این نتیجه برسد که "عشقبازی می کنم،پس هستم"، برایم بسیار سخت است و تنها این برداشت قبلی ام را مؤکد می کند که فیلمساز از"سطح" چیزی به "سطح" چیز دیگری رسیده و ازعمق هیچ جا خبری نیست.
اما کاری به این موضوع ندارم. به این قضیه هم نمی پردازم که چطورفیلمساززمانی در روزنامه کیهان- که فکر می کنم هنوز در جایی نگه اش داشته ام- بهرام بیضایی را به ناسزا می کشد که چرا درباره فاحشه ها فیلمنامه نوشته و حالا درفیلمش نماهایی با چتر و باران،دقیقاً مشابه یکی از فیلم های بیضایی می گنجاند. می گوید - و می گویند - تغییر کرده. اعتقادی به تغییر - با این شدت و حدت - ندارم - و به گمانم حتما ًیک جایی از کار می لنگد- اما می پذیرم و قبول می کنم. به این هم اشاره نمی کنم که حرف و فلسفه فیلمساز درباره سکس چیست - که هر چیزی می تواند باشد و ما می توانیم با آن موافق باشیم یا نباشیم - اما حرفم اساساً چیز دیگری است: چرا این قدرسطحی ، رو و ناپخته؟
"سکس و فلسفه" بر خلاف ادعاهای ظاهریش در پرداختن به مسائل "مهم" و "اساسی" درباره عشق و سکس ،فیلمی کاملا ًدر سطح است که به مانند باقی فیلم های سازنده اش ، یک رشته افکار گسسته و نامنسجم – باضافه برخی ایده های خوب - را با هم می آمیزد و درنهایت به نتیجه درستی نمی رسد. فیلم حاصل ذهنی قوام نیافته وشکل نگرفته- و به اشتباه پیش رفته - در ارتباط با مفهوم اثر هنری است که تاَثیرش رامی خواهد نه ازعمق درونی تصاویروانسجام فیلمش،بلکه از حرف های بزرگی بگیرد که درقالب "بیانیه"ارائه می شوند.درواقع سکس و فلسفه "بیانه" آقای مخملباف دراین سن و سال درباره سکس است. رویکرد و نتیجه گیری اش هر چه می تواند باشد- و درستی و نادرستی اش مساَله من نیست و به نظر ایشان به عنوان بر آیند زندگی و گذشته اش نگاه می کنم و به آن احترام می گذارم- اما زمانی که به "چگونگی"پرداخت این ایده- مساَله من به عنوان منتقد - می رسم،هیچ نکته قابل ستایشی نمی یابم. فیلم به شدت آشفته است؛ نتیجه منطقی یک ذهن آشفته.
در حالی که دولت جدید می رود تا سومین ماه از عمر خود را نیز پشت سر بگذارد، به گواه ناظران صحنه، فضای تعلیق حاکم بر کشور عرصه های گونه گون فرهنگ و سیاست ایران امروز را همچنان تحت الشعاع خود دارد. دو ناشر و یک نماینده مجلس عضو کمیسیون فرهنگی دلایل و مصداق های این سکون را با "روز" در میان گذاشتهاند.
یکی از فعالین صنعت نشر ایران که در ماه های اخیر به شدت درگیر امواج آشنای ممیزی بوده است در این رابطه به "روز" می گوید: "ما از گرد و خاک کردن خوشمان نمی آید. ما قصد حمله به ممیزها یا هر کس دیگری را هم نداریم. ما دنبال ریشه یابی این معضلات هستیم. باید ریشه های معضلات صنعت نشر ایران را یافت و نسبت به درمان آنها اقدام کرد." در مورد تغییر و تحولات نشر پس از آغاز به کار حسین صفار هرندی در وزارت ارشاد اسلامی از مدیریت نشر اختران می پرسم. "در دوره جدید هنوز اتفاق خاصی رخ نداده است.این روال غلط همیشه و در همه دوره ها در وزارت ارشاد اسلامی بوده است. ربطی به این دولت یا آن دولت ندارد. حتی در دوره جدید ما چند مجوز نشر هم گرفته ایم. هنوز مورد جدیدی از سختگیری در دوره جدید دیده نشده است. خب، شعار عمومی دولت جدید مهرورزی و خدمت به مردم است. باید نسبت به حوزه نشر هم مهر بیشتری نشان دهند!..."