ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
دوباره بوی تو دار د هوای آبادی
شکسته گرچه صدایت نیای آبادی
هنوز فرصت صد شانه باز می جوید
برای دل دل باران هوای آبادی
هنوز طعم گس نارسیده می دادند
یلان جنگ و جنون؛ بچه های آبادی
که دست شوم تبر بر زمین فرود آمد
و دشت واقعه شد کربلای آبادی
شکست پشت بلندت و درد جاری شد
ز پانصد و نود و هشت جای آبادی
و از تمام زمین بانگ مرگ بر می خواست
ز پانصد و نود و هشت نای آبادی
که پانصد و نود و هشت مین سر در خاک
که پانصد و نود و هشت پای آبادی
و نخلهای بلند شهامتت گم شد
کسی نگفته چرا؟ در کجای آبادی؟
«تمام شد؟» ؛ نه هنوز ابتدای ویرانی است
درون خانه بمان کد خدای آبادی.
(علی جهانیان ۰۲/۲/۱۳۸۶)
به همراه عزیزم «شهیر کنعانی»
و مست مست خودش را به کوچه ول می کرد
و هر چه فحش بلد بود بار دل می کرد.
جنون حکایت مردی که روز و شبها را
برای داشتنت با خدا دوئل می کرد.
(علی جهانیان ۱۳/۰۲/۸۶)