بیتوته

شعر و ادب

بیتوته

شعر و ادب

غزلی از زنده یاد نجمه زارع

کسی که سهم ...

 

خبر به دور ترین نقطه ی جهان برسد

نخواست او به من خسته _بی گمان_ برسد...

شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت

کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد

چه میکنی اگر او را که خواستی یک عمر

به راحتی کسی از راه ناگهان برسد...

رها کنی برود از دلت جدا بشود

به آنکه دوست ترش داشته ، به آن برسد

رها کنی بروند و دو تا پرنده شوند

خبر به دور ترین نقطه ی جهان برسد

گلا یه ای نکنی بغض خویش را بخوری

که هق هق تو مبادا به گوششان برسد

خدا کند که... نه ! نفرین نمیکنم ... نکند

به او که عاشق او بوده ام زیان برسد

خدا کندفقط این عشق از سرم برود

خدا کند که فقط زود آن زمان برسد

 

نظرات 4 + ارسال نظر
اگه اجازه بدین هنوز آبجی جمعه 15 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 11:58 ب.ظ

سلام.
خدا کند که بمیرم و عمر سر برسد
نگو شروع عشق تو نه..به آخر برسد
چرا نگفت نگفتی که من خدا او هم؟؟؟
هنوز نه ...بگو خدا با دلش سر برسد
اگر خدا تویی عشق سهم آشیانه ی توست
خدا کند که بفهمد پرنده سر برسد.
براتون هنوز دعا میکنم.توکل کن به خدا.ایشالا درست میشه.
در پناه خدا.تا بعد

امیر شنبه 16 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 02:42 ق.ظ http://khalseha.blogfa.com

سلام دوست من !پست قشنگتو خوندم منم با یک غزل متفاوت به روزم /امشب به صرف یک غزل تلخ دعوتید!!!

یه غریبه یکشنبه 17 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 07:13 ق.ظ http://asiiiir.blogfa.com

آری گذشت عمر من و روزگار هم
عمری شکست قلب من بیقرار هم
در بین چشمهای تو عمری نشسته بود
رفتی نبود بی تو رهی جز فرار هم
شد اخرین خیال من مانده در قفس
تا اینکه طی شود نفس انتظار هم
تا انتهای عمر که با من رفیق بود
آر ی رسید لحظه دیدار دار هم
در انتظار من چه غریبانه مانده بود
آری گذشت ..............

رضا دایی جمعه 22 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 08:39 ب.ظ

سلام. با حسن دیدیم و خیلی حال کردیم. مخصوصا با ابادی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد