ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
یک لحظه انگار کسی میگوید
پس کی میآیی
به رویایِ بیجُفتِ این خانه قناعت کنیم؟!
شاگردِ گلفروشیِ آن سوی پُل
دارد رو به پنجرهای بسته و بیپرده نگاه میکند
رفتگرِ خوشلهجهی همین کوچه فهمیده است
گلدانهای سفالِ کنارِ مهتابی
آب میخواهند.
نیلوفرِ غمگینِ کنار پنجره میگوید
پس کی میآیی؟
شاگردِ گلفروشی آن سوی پل هم ...
پس کاش کسی میآمد
لااقل خبری میآورد.
چند طرح و کاریکلماتور از دوست عزیزم « صدرا صادقی » :
***
هر گاه از دستگاه همایون بیرونم می کنند؛
دلم شور می زند.
***
این روزها
حتی کویرها هم
از عطش بیمارند.
***
تنها وقتی عشق می بارد
بند دلم پاره می شود
و لباسهایت خیس.
***
در پس هر دیوار
هزار دیدار
از برای هر دیدار
هزار دیوار
***
راز آینه با تو چیست؟
که در هر دو
یک چیز را می بینم؟
***
آنقدر ترک کردم ؛
تا معتاد شدم.
***
با باد شانه می زنم گیسوانت را
و با رود می بندم!
با شب که میان گیسوانت آشیان دارد
چه می توانم کرد؟
***
اگر من نبودم
هیچ کس به تو سوگند یاد نمی کرد!
حال تو بگو
کدام محتاج تریم؟