ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
من از خاک آئینه ؛ از شهر آهم
که گم گشته در آسمان قرص ماهم
شب و روز فکر تو ام در خیالم ...
تو در شهر ماهی ؛ من از شهر آهم
بدون تو اینجا دلم بی شکیب است
و حالم بدک نیست هی رو به راهم
غزل هست اینجا همین مانده اما
برای من خسته از غم پناهم
ولی راستی هیچ در خاطرت هست
چه شبها ز یاد تو پر شد نگاهم؟
منم من همان کودک هشت ساله
که میخواستم سهم خود را بخواهم
***
فقط اشتباهم همین بی صدایی است
همین بی صدایی است تنها گناهم...
(علی جهانیان ۳۱/۴/۸۲)
چه دردی دارد امشب مادر شعر ...
که تا دنیا بیاید دختر شعر...
چه دردی؛ آه و اشک و درد و فریاد
چه می آید خدایا بر سر شعر؟!!
زبانم لال شاید ... های بس کن
خدایا دور کن از من شر شعر.
چه پر بودند آن شب دستهایم
چه خالی بود آن شب بستر شعر
هوای گرم آغوشش رساندم
به عمق کوچه های باور شعر
***
غزل می خواهم امشب دخترم را
کمک کن بانوی بارآور شعر
هزاران شب از این قانون گذشته است
که می خوابیم با هم در بر شعر
خدایا! می شود امشب نمیرد؟!!
خدایا می شود بر دفتر شعر ...
«غزل» با من بماند پا بگیرد
به دستش وا شود بال و پر شعر؟
***
دوباره جیغ و اشک و درد و فریاد
تکان و گریه و چشم تر شعر...
به دنیا آمدی شعرم ولی آه
چه دردی دارد امشب مادر شعر؟!!!
(علی جهانیان ۲۰/۱۰/۸۱)
به وارثان کهریزک
دنیا نشسته بود...
آرام و پر شکیب انگار دغدغه ی روز و شب نداشت.
انگار وسوسه ی روشن بهار
یا جنبش مکرر هفت آسمان نبود.
باور نمی کنید...
دنیا
درون ویلچرش شعر می سرود.