بیتوته

شعر و ادب

بیتوته

شعر و ادب

همان داستان همیشگی (نمایشنامه)


داریو فو ـ فرانکا رامه

همان داستان همیشگی

ترجمه: نازنین قازیاری

 

موسیقی : ( نور برروی زنی که بر سکوی پایین صحنه به پشت دراز کشیده و به خود می پیچد ودر تقلاست  می تابد.)  

نه نه خواهش می کنم ! خواهش می کنم دست نگه دار ! اونجوری نه ، نفسم در نمیآد ! داری منو لِه می کنی . بسه، میشه گردَنمو لیس نزنی ؟ نه تو گوشمم نه ! آره گفتم که این کار رو دوست دارم . . . و دوست هم دارم. . . ولی نه اینکه زَبونت وِز وِز کنه اون تو ، مثل تخم مرغ بهم زن . و خودت هم نتونی کنترلش کنی . وای خدا مگه تو چند تا دست داری ؟ بذار نفس بکشم . .نفسم دَر نمی آد ! بلندشو از رو من !

(زن می نشیند، انگار که خودش را از زیر مرد آزاد می کند .)

اوف ف ف ! بالاخره ! دینگ دینگ ! (سپس مثل صدای داور در رینگ ) بر گردین سرِ جای خودتون!( بعد رو به مرد) به این میگی عشق بازی ؟ بله اتفاقا من از عشق بازی لذت می برم ولی فکر نمی کنی یه کمی عشق هم باید توش داشته باشه؟ اوه درسته . البته . من رُمانتیک و حساسم . تو لازم نیس این حرفو بزنی. . . پس اینو چی میگی . . . من مثل یه ماشین پینبال نیستم . نمی تونی یه پولی تو سوراخ بندازی و شروع کنی به حمله کردن و انتظار داشته باشی که تمام چراغ هام روشن بشه، با خشونت رفتارکنی و من هم خودمو یه وَری کنم , می بینی؟

(با دلخوری ،می ایستد .)

دانلود متن کامل نمایشنامه...