بیتوته

شعر و ادب

بیتوته

شعر و ادب

شعر (علی جهانیان)

 

دوباره بوی جنون؛ بوی خون؛ بوی خوش تن

و پیچکِ سُرِ دستی به دور ماهیِ یک زن

صعود الکل و دود از وجود مرده ی یک مردجسد

و اصطکاک لب و لب ؛ و التماس تن و تن

عرق؛ شقیقه؛ نفس؛ تب؛ عطش؛ تکان و تعفن

و ضجه های زنی زیر خشم تیغه ی آهن

نفس نفس و گلوئی که از ترانه تهی شد

به زیر لرزش دستی به شکل دست تو و من

        *****

...و کشف لاشه ی یک زن درون کوچه ی بن بست

حدود یازده صبح ؛ درست پنجم بهمن

 

                                             ( علی جهانیان     ۱۲/۱۲/۸۵ )

 

شعر (علی جهانیان)

 

من چندمین مسلول بند سرنوشتم ؟

وحشی ترین صید کمند سرنوشتم

دارد خدا بر ریش من می خندد اما ...غریبه

مبهوت محض نیشخند سرنوشتم .

دیوار ما کوتاست این هم از خدا که

هم می زند در چای قند سرنوشتم

این زندگی مانند جان کندن غریب است

در اضطراب چون و چند سرنوشتم

یک اتفاق ساده در فکر رسیدن

دارد می افتد از بلند سرنوشتم

ای کاش می شد بار دیگر سربگیرد

کرمان برای شاه زند سرنوشتم

هردم بگوئید این بهانه ست آن بهانه ست

دیوانه ی اخلاق گند سرنوشتم

انگار از اول به من حبس ابد خورد

من چندمین مسلول بند سرنوشتم ؟!

 

                                            ( علی جهانیان      ۱۴/۱۲/۸۵)

شعر (علی جهانیان)

 

من از خاک آئینه؛ از شهر آهم

که گم گشته در آسمان قرص ماهمخاطره

شب و روز فکر توام در خیالم ...

تو در شهر ماهی؛ من از شهر آهم

بدون تو اینجا دلم بی شکیب است

و حالم بدک نیست هی رو به راهم

غزل هست اینجا همین مانده اما

برای من خسته از غم پناهم

ولی راستی هیچ در خاطرت هست

چه شبها ز یاد تو پر شد نگاهم

منم من؛ همان کودک هشت ساله

که می خواستم سهم خود را بخواهم

      *****

فقط اشتباهم همین بی صدایی است

همین بی صدایی است تنها گناهم

 

                                           ( علی جهانیان ۳۱/۴/۸۲ )