ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
چه ذهن کودکانه ای!
نکته ی مهم را فراموش نکنیم، ما همه جا، بی آنکه بجوئیم، از بالا تا پایین نرده بان تقدیر، منظره ی ملال آور شهوت را دیده ایم :
زن را دیده ایم. این بنده ی پست، خودبین و ابله، که خود را می پرستد بی آنکه بر پستی این کار بخندد و خود را دوست می داردبی آنکه هرگز دلش سیر شود. و مرد را دیده ایم، این ستمگر شکمخواره، غارتگر و خشن و زر پرست که بنده ی بندگان است و جویی در گندابی روان.
دژخیمان دیده ایم که لذت می برند، مظلومان دیده ایم که می زارند؛ جشن ها دیده ایم که خون را چاشنی می زنند و عطرآگین می کنند. دیده ایم که هر قدرت چگونه فرمانروای قادر را خشمگین ساخته و توده ی تازیانه پرستان چگونه شعور خویش را گم کرده اند.
دین های بسیار مانند دین ما، از پله های آسمان بالا می روند. زهد و ورع مانند نازنینی که در بستر پر می غلتید، لذت را در میخ و خار می جوید.
بشر یاوه گو، فریفته ی هوش خویش، که اکنون هم مانند پیش دیوانه است، هنگام مرگ دهشتناک خود به خدا نهیب می زند که :
(( ای هم شان من ، ای خداوند من، لعنت بر تو باد! ))
و آنانکه نادانی شان کمتر است، و گستاخ دل به دیوانگی سپرده اند، از این گله ی بزرگ که تقدیر گرد هم آورده است می گریزند و به عالم پهناور افیون پناه می برند!
سفر ، بند ششم - شارل بودلر (۱۸۲۱-۱۸۶۷ ) - ترجمه ی دکتر پرویز ناتل خانلری
امشب ز شراب شوق او مستم باز
ساقی ندهی پیاله در دستم باز
دیگر به چه رو به خواب بینم رویش
کز دوری او نمردم و هستم باز
سلام استاد. با اجازه ت فیلمنامه ی سگ آندولسی رو تو وبلاگ جدید گروهیمون گذاشتم. امیدوارم مانعی نداشته باشه.
ممنون
سلام...
خواهش میکنم.
خوشحال میشم