بیتوته

شعر و ادب

بیتوته

شعر و ادب

شعر (سید علی صالحی)

یک لحظه انگار کسی می‌گوید


پس کی می‌آیی


به رویایِ بی‌جُفتِ این خانه قناعت کنیم؟!

سیدعلی صالحی
شاگردِ گلفروشیِ آن سوی پُل


دارد رو به پنجره‌ای بسته و بی‌پرده نگاه می‌کند


رفتگرِ خوش‌لهجه‌ی همین کوچه فهمیده است


گلدان‌های سفالِ کنارِ مهتابی


آب می‌خواهند.


نیلوفرِ غمگینِ کنار پنجره می‌گوید


پس کی می‌آیی؟


شاگردِ گلفروشی آن سوی پل هم ...


پس کاش کسی می‌آمد


لااقل خبری می‌آورد.

 

نظرات 5 + ارسال نظر
مرجان یکشنبه 24 دی‌ماه سال 1385 ساعت 11:41 ق.ظ

خیلی زیبا بود
شعر آقای صالحی
و البته سلیقه ی شما

موفق باشید

مجیداسطیری یکشنبه 24 دی‌ماه سال 1385 ساعت 09:16 ب.ظ http://www.ghooolesabz.blogfa.com/

ارادتمند .

سعید پنج‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1385 ساعت 08:17 ب.ظ http://natring.blogfa.com

سلام علی جان
وبلاگ بسیار زیباییست و هم شعرهای خودت و هم شعرهای دوستات زیبایی وب لاگت رو بیشتر میکنه.
امیدوارم به من هم سر بزنی.
دوستدار شما .. خلیلی آبفای ۷۸. قائمشهر

سارا جمعه 29 دی‌ماه سال 1385 ساعت 12:23 ب.ظ http://http://www.khandehaye-kaboud.blogfa.com

همه چیز با آفتاب شروع میشود ....الا من
...
...
زیبا بود.لذت بردم

مجید اسطیری یکشنبه 1 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 04:05 ب.ظ http://www.ghooolesabz.blogfa.com

سلام بزرگوار . چارشنبه جلسه نقد داستان بنده در کانون هنرمندانه . تشریف بیار .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد