بیتوته

شعر و ادب

بیتوته

شعر و ادب

سکس و فلسفه از سوی تاجیکستان به اسکار معرفی می شود...

فیلم جدید مخملباف از تاجیکستان به اسکار معرفی می شود .این فیلم که آخرین ساخته این فیلمساز محسوب می‌شود، داستان مردی چهل ساله است که تولد خود را به تنهایی جشن گرفته است.
او برای یافتن ریشه‌های تنهایی خود چهار معشوقه خود را به کلا‌س رقصی که خود معلم آن است، دعوت می‌کند و با یادآوری خاطرات شکل‌گیری و فروپاشی چهار ماجرای عاشقانه‌ای که داشته است، در می‌یابد که جهان معاصر هر چه به مسایل جنسی نزدیک‌تر شده از عشق دورتر شده است.

این فیلم تاکنون در جشنواره‌های مونترال (کانادا)، اروپا‌ آسیا (قزاقستان)، پوسان (کره جنوبی)، توکیو فیلمکس ریودو (ژاپن)، لندن (انگلیس) فیلم مستقل آسیا و ریودوژانیرو برزیل شرکت کرده است.تاکنون فیلم‌های «خیلی دور خیلی نزدیک» ساخته رضامیرکریمی از ایران و «مرثیه برف» ساخته جمیل رستمی از عراق به اسکار معرفی شده‌اند. 


مخملباف خود درباره روایتی که این فیلم داشته، معتقد است: این چهار زن که در عین حال برای من یک زن هستند، در چهار مرحله مختلف، از تکامل مفهوم عشق در زندگی تجربه زنانه، شامل دوره معصومیت عاشقانه، دور انتقام‌های عاشقانه، دوره غرقه شدن در مسایل جنسی و فراموشی عشق و دوران پختگی و غمگینانه و بازآفرینی عشق به سر می‌برند. 

مرد اما در هر یک از زن‌ها، مراحل مختلف پختگی یک زن را نمی‌بیند، او در هر یک از زن‌ها عشق را می‌جوید ولی تنهایی را می‌یابد.او تعداد عشق‌های خود را دلیلی بر جهان پر از عشق نمی‌داند، او فریاد می‌کند که جهان معاصر فاقد توانایی آفرینش عشق‌‌های مطلقی چون رومئو و ژولیت و لیلی و مجنون است. 

او عشق را چون هر پدیده‌ای معلول شرایط خود می‌داند و از این رو آنچه را تولدش به شرایط

 

وابسته است، گذرا می‌داند. او احساس می‌کند، در کره زمین عشق موجود نیست و این تنها شرایط عاشقانه است که ما را دچار توهم می‌کند.کارگردان فیلم «بای سیکل‌ران» فیلم جدید خود و «نوبت عاشقی» را یک دوگانه سینمایی می‌داند و می‌افزاید: این دو فیلم همدیگر را تکمیل می‌کنند، بی‌آنکه یکدیگر را تکرار کنند و جالب اینکه هر دو از عشق و نسبیت حرف می‌زنند. هر دو در خارج از ایران ساخته شده‌اند، (نوبت عاشقی در ترکیه) و نمایش هر دو فیلم در ایران ممنوع است!!!

در این فیلم بازیگرانی چون دلیر نظیر، مریم غایب اوا، فرزانه بک نظراو، تهمینه ابراهیم‌اوا، ملا‌حت عبدالله اوا که همگی از بازیگران تاجیکستانی هستند، به ایفای نقش پرداخته‌اند.دیگر عوامل فیلم «سکس و فلسفه» که به زبان روسی تهیه و تولید شده است می‌توان به فیلم‌نامه ،تدوین و کارگردانی: محسن مخملباف، دستیاران کارگردان: مرضیه مشکینی و کاوه معینی فر، طراح صحنه و لباس: اکبر مشکینی، مدیر فیلمبرداری: ابراهیم غفوری، موسیقی: ناهید، دلیرنظیر و وانسامی، عکاس: حنا مخملباف، مدیر تولید و اجرایی: محمد احمدی، تهیه‌کننده: وایلد بانچ از فرانسه اشاره کرد.

تصاویری از جشنواره آسیایی « دن کیشوت »


از ایران نمایش "دن کیشوت" به کارگردانى اصغر دشتى و آهنگ‌سازى فرشاد فزونى در این جشنواره شرکت داشتند.
تصاویر...

چند داستان مینیمال کافکا(برگرفته از «صد سال تنهایی»)

 
کوتاهترین داستانهای کافکا
(1)
افسانه‌ای کوچک
موش گفت:"دریغا که جهان هر روز کوچک‌تر می‌گردد!در آغاز به قدری بزرگ بود که می‌ترسیدم،هی می‌دویدم و می‌دویدم،و خوشحال بودم که سرانجام در دور دست دیوا‌رهایی در راست و چپ می‌دیدم،اما این دیوارهای دراز چنان زود تنگ شده است که من دیگر در آخرین اتاق هستم،و آنگاه در گوشه تله‌ای هست که من باید تویش بیفتم ."گربه گقت:"فقط باید مسیرت را تغییر دهی"و آن را بلعید .
(2)
ولش کن
صبح خیلی زود بود،خیابان‌ها پاکیزه و خلوت،من رهسپار ایستگاه بودم.همچنان که ساعت برج را با ساعت مچی‌‌ام مقایسه می‌کردم پی‌بردم که بسیار دیرتر از آن است که اندیشیده بودم و می‌بایست بشتابم؛تکانِ ناشی از این کشف احساسِ ناخاطر جمعی درباره‌ی راه به من داد،هنوز خیلی خوب با شهر آشنا نبودم؛از بخت نیک، پاسبانی دمِ دست بود،پیشش دویدم و نفس بریده ازش راه را پرسیدم.لبخند زد و گفت :" راه را ازم می‌پرسی؟"گفتم:"آره،چون نمی‌توانم خودم پیدایش کنم ."گفت:"ولش کن! ولش کن!"و با تکانی ناگهانی رو گرداند،مانند کسی که می‌خواهد با خنده‌اش تنها باشد .
(3)
شبانگاه
گم وگور شده در شب.درست همانطور که کسی گاهی سرش را برای تأمل کردن پایین می‌آورد،بدین سان به کلی گم شدن در شب.در همه‌ی دور رو بر مردم خواب‌اند.بازی کردن است و بس،خودفریبی معصومانه‌ای است که آنها در خانه‌ها می‌خوابند،در بسترهای امن،زیر سقفی امن،دراز کشیده یا گلوله شده روی دشک‌ها،لایِ ملافه‌ها،زیر پتوها؛به راستی آنها گرد هم آمده‌اند مانند گذشته و مانند بعد در بیابان،اردویی در برهوت،عده‌ی بی‌شماری انسان‌ها،لشکری،قومی،زیر آسمانی سرد،روی زمین سرد؛ فرو افتاده در جایی که زمانی بر پا ایستاده بودند،پیشانی فشرده به بازو،چهره بر زمین،آرام نفس کشان.و تو می‌پایی،تو یکی از پایند گانی،نفر بعدی را با نورمشعلی که از هیمه‌ی سوزان کنارت برداشته‌ای و تاب می‌دهی می‌یابی.چرا می‌پایی؟می‌گویند که باید بپایی. کسی باید آنجا باشد .
(4)
حقیقتِ راجع به سانچو پانسا
سانچو پانسا،بی‌آنکه بلافد،در طی سالها موفق شد که به یاری خوراندنِ داستانهایِ فراوانِ شوالیه‌ها و ماجراجویان به خودش غروبگاهان و شامگاهان ،اهریمنش را که بعدا آن را دُن کیشوت نامید از خود واگرداند.این اهریمن بی‌درنگ پس از آن پیِ دیوانه‌ترین دلاوریها را گرفت که،به سبب نبودنِ هدفی مقدر که می‌بایست خودِ سانچو پانسا می‌بوده باشد، به کسی آسیب نمی‌رساند. سانچو پانسا،رها شده،فیلسوفانه دُن کیشوت را در جهادهایش دنبال می‌‌کرد،شاید از روی احساس مسئولیت،و تا آخرعمرش تفریحِ بزرگ و آموزنده‌ای برای خود فراهم کرد .
(5)دهکده‌ی بعدی
پدر بزرگم می‌گفت:"زندگی عجیب کوتاه است.همچنان که حالا به عمر گذشته نگاه می‌کنم به قدری به نظرم کوچک شده می‌آید که نمی‌فهمم،مثلا،چطور مردِ جوانی می‌‌تواند تصمیم به گیرد که به دهکده‌ی بعدی اسب براند بی‌‌آنکه بترسد که ـ حادثه‌های مصیبت آمیز به کنارـ حتی طول یک عمر سعادتمندِ عادی برای چنین سفری کم می‌آید ."
(6)
درختها
ما به راستی به تنه‌های درخت در برف می‌مانیم. آنها به ظاهر تخت دراز کشیده‌اند و کمی فشار کافی است تا بغلتاندشان.نه،نمی‌شود چون آنها سفت به زمین چسبیده‌اند. اما ببینید،حتی آن نیز جز ظاهر نیست.

(7)
پنجره‌ی رو به خیابان
هرکی در انزوا زندگی می‌کند و با این همه گاه‌گاه می‌خواهد خودش را به جایی بچسباند،هرکی برحسب دگرگونیهای روز،آب و هوا،کارو بارش و جز آن ناگهان دلش می‌خواهد بازویی ببیند تا به آن بیاویزد،او نمی‌تواند بدون پنجره‌ای رو به خیابان دیری بپاید. و اگر درحالی نیست که چیزی را آرزو کند و فقط خسته و مانده دمِ هُره‌ی پنجره‌اش می‌‌رود،با چشمانی که از مردم به آسمان و از آسمان به مردم می‌‌چرخد،بی آنکه بخواهد بیرون را بنگرد و سرش کمی بالا گرفته،حتی در آن گاه اسبهای پایین او را به درون قطارِگاریها و هیاهویشان،و از این قرار سرانجام به درونِ هماهنگیِ انسانی پایین می‌‌کشند .
(8)
آرزوی سرخ پوست بودن
اگر سُرخ پوست می‌بودید،دردم مترصد،و سوار بر اسبی تازان،تکیه داده به باد،لرزان و جُنبان به تاخت بر زمین و جُنبان می‌رفتید،تا مهمیزهایتان را می‌انداختید، زیرا مهمیزی در میان نبود،عنان را کنار می‌انداختید،زیرا عنانی در میان نبود،و بفهمی و نفهمی می‌دیدید که زمینِ پیش رویتان خلنگزاری از ته تراشیده است. هنگامی که گردن و سر اسب دیگر رفته بودند .
(9)نگاهی پرت از پنجره
با این روزهای بهاری که بزودی از راه می‌رسند چه کنیم؟امروز صبح آسمان خاکستری بود،اما اگر حال دمِ پنجره بروید تعجب می‌کنید و گونه‌‌تان را به چفتِ پنجره تکیه می‌دهید .خورشید ازهم اکنون غروب می‌کند،اما آن پایین می‌‌بینیدش که چهره‌ی دخترکی را روشن می‌‌کند که قدم می‌‌زند و دورو برش را می‌نگرد،و همان گاه می‌‌بینیدش که در سایه‌ی مرد پشت سری که به او می‌رسد فرو می‌رود .و سپس مرد گذشته و چهره‌ی دخترک کاملا روشن است.

نگاهی گذرا به رویدادهای تئاتر ایران در سال 1383

 





سال ۱۳۸۳ با فراز و فرودهایی همراه بود. سال ۱۳۸۳ برای تئاتر ایران با درگذشت مهدی فتحی بازیگر صاحب نام تئاتر و سینمای ایران هم زمان شد.

در اوایل سال ۱۳۸۳ خسرو نشان جایگزین مجید شریف خدایی در سمت ریاست مرکز هنرهای نمایشی شد. خسرو نشان پیش از این مدیر کل اداره فرهنگ وارشاد اسلامی خوزستان بود. جشنواره ایران زمین در زمان مدیریت او پایه ریزی شد.

با رفتن مجید شریف خدایی از مرکز هنرهای نمایشی، وضعیت ریاست مرکز ملی تئاتر وابسته به یو نسکو(ITI) نیز مشخص نیست. گویا رئیس مرکز ملی تئاتر بایستی سمت دولتی نداشته باشد. در جامعه تئاتری این نظر که بهترین فرد برای ریاست مرکز ملی تئاتر، مدیرعامل خانه تئاتر می تواند باشد، بسیار رایج است.

از اقدامات خسرو نشان در مقام ریاست مرکز هنرهای نمایشی، تسویه حساب با گروههای نمایشی بود که طلب برخی از آنان بیش از دوسال به درازا کشیده شده بود.

اقدام دیگر مرکز هنرهای نمایشی، کاهش اجراهای تئاتری تا سقف ۱۵ روزبود تا نوبت اجرا به تمامی گروههای نمایشی که مدت طولانی در انتظار بودند، برسد.

بدین منظورقرار شد که تماشاخانه مهر متعلق به حوزه هنری و تالار مولوی متعلق به دانشگاه تهران با مرکز هنرهای نمایشی همکاری کنند، اما حوزه هنری از این همکاری سرباز زد و نمایش برفراز برجکها در تالار مولوی با مشکل روبرو شد.

شایعه اجراهای تئاتری با قرارداد گیشه از دیگر مسائلی بود که بازتابهای تندی را به همراه داشت که کار به اعتراض در نزد وزیر ارشاد در مراسم پایانی نخستین همایش آئین های عاشورایی کشید و خانه تئاتر نیز علاوه برصدور بیانیه اعتراض آمیز در مجمع عمومی آخر سال خود به شدت آن را محکوم کرد.

آخرین تصمیم مرکز هنرهای نمایشی در سال ۱۳۸۳ واگذاری سالن های نمایش به گروههای تئاتری بود.

هشت سال تئاتر ایران با خاتمی(بی.بی.سی)

با انتخاب محمد خاتمی در دوم خرداد ۱۳۷۶ به عنوان رئیس جمهورـ اهالی فرهنگ و هنر و اندیشه انتظار تغییر و تحولات فرهنگی و هنری از دولت وی داشتند. این انتظار ناشی از ده سال تصدی سید محمد خاتمی در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بود.

اعتقاد به گفتگو و نقش فرهیختگان و هنرمندان و فرهنگیان در تولید فکر و اندیشه و هنر و بستر سازی برای ارائه آن به مخاطب و جامعه از جانب دولت، سرآغاز جهش فرهنگی در سال ۱۳۷۶ شد؛ تا جایی که عطاء الله مهاجرانی اولین وزیر ارشاد دولت محمد خاتمی اعلام کرد که اهالی فرهنگ و هنر میزبان و سیاستمداران میهمان آنها هستند.

تئاتر نیز مانند سایر جریانات فرهنگی و هنری در دولت محمد خاتمی با شاخص های ۱- ترغیب جوانان به مشارکت در عرصه هنری ۲- بازگشت پیش کسوتان به صحنه ۳- احترام به تنوع آرا و گونه های مختلف تئاتر ۴- ایجاد حق انتخاب برای تماشاگر کار خود را آغاز کرد. ولی تئاتر هم مانند آنها دچار فراز و نشیب هایی شد، ولی هیچ گاه به نقطه قبل از دولت خاتمی برنگشت.

بهرام بیضایی پس از نزدیک به بیست سال دوری، در دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی به صحنه تئاتر آمد

در این دوران بهرام بیضایی پس از نزدیک به بیست سال دوری به صحنه تئاتر آمد و صحنه های تئاتر شاهد حضور پیش کسوتانی مانند حمید سمندریان، علی نصیریان، بهزاد فراهانی، رضا ژیان، مهدی هاشمی، حمید مظفری و... بود.

دوران هشت ساله خاتمی علاوه بر بازگشت پیش کسوتان تئاتر به صحنه، زمینه رشد و شناخت نیروهای جوان و تازه مانند محمد یعقوبی، حامد محمدطاهری، جلال تهرانی، اصغر دشتی، پانته آ بهرام و... را فراهم کرد.

استقبال تماشاچیان در سال های اولیه نشان دهنده این موضوع بود که با تنوع آرا و گونه های مختلف تئاتری و اعتماد به پدیدآورنده های آثار هنری می توان به رشد تئاتر امیدوار بود.

انتخاب موضوعات نمایشی که مردم در اجتماع با آن درگیر بودند، نقش مهمی را جهت رشد تماشاچی در تئاتر دارا بود. افزایش تعداد نمایش ها و کاهش تعداد تماشاچیان دلیل خوبی در این باره است.

گرایش به تئاتر ژورنالیستی و فاصله گرفتن از تئاتر اندیشه در این دوره نیز به چشم خورد. حضور بازیگران تلویزیون وسینما در کنار بازگشت بازیگران قدیمی تئاتر از سینما و تلویزیون به صحنه از نکات قابل توجه این دوره و جایگاه تئاتر در میان بازیگران است.

با توجه به اینکه محمد خاتمی نظریه گفتگوی تمدن ها را مطرح کرده بود و تئاتر مناسب ترین گونه هنر در این زمینه است، عدم اختصاص بودجه مناسب به تئاتر از نکات قابل انتقاد به دولت خاتمی است.


ادامه مطلب را از اینجا بخوانید

زندگی و آثار ۱۰ شاعر کردُ منتشر می شود...

کتاب زندگی و آثار ده شاعر برجسته معاصر کرد توسط «مختار شکری‌پور» منتشر می‌شود.
ادامه مطلب....

دریا نیز می میرد... (جمشید ابراهیم خانی)

                                                         

(1)

ریزش باران بربرگ ها ،

به یادم می آورد ، رازی را که بهار، سالیان دوردرگوشم زمزمه کرد.

 

(2)

نه عاشق شدم درجوانی .

نه بادبادکی ساختم درکودکی.

تنها، زیستن را،درمیان شعرهایم،

به تجربه نشستم.

 

 

(3)

به قله نگاه می کنم.

برف ها برستیغ کوه وغم ها در دلم.

تابستان است ،برف ها آب می شوندوغم هاهم چنان مانده.

به قله نگاه می کنم.

برف ها برستیغ کوه وغم ها دردلم.

 

                                                                  اردی بهشت 1384

 

 

(4)

وباران.

لرزش دستان کدامین کس است ،

که تنگ ماهی مرا ،بی حواس، این سو و آن سو می برد.

 

(5)

سه شنبه صبح.

لرزش دل ودست.

تجربه ی ساده ی عاشقی.

حسی کور،که هنوز به اسارت زنجیرعقل درنیامده است.

                                                                           16/12/1383

(6)

زنده گی چیزبی مزه ای است؛

باید،

آرام آرام مزه شود.

 

(7)

بادبادک درانتظارباد بود ، تاپروازکند.

باران آغازشد.                                        

 

(8)

غزل می سرایم.

چراکه نیستی.

می ترسم بیایی وچشمه ی شعرهایم خشک شود.

 

(9)

درپایان هرجمله،علامت سوالی گذاشتم.

نمی دانستم،روزی نشانه ها، حلقه ی دارم خواهند شد.

دیگر سوال هم نمی کنم.

 

(10)

ماه این شب ها،

نیمی تاریک ونیمی روشن.

هم چون خویشتن، در همیشه ی زنده گی.

 

                                                           خرداد1384

 

(11)

درروزگار سردوسکوت؛

که سازهالال شده اند.

درروزگاریأس ویاس کاغذی؛

که سایه،همراهی رانازمی کند.

درروزگار شک وشب؛

که زنده گان،مرگ راطراحی می کنند.

سازکج کوک شب نوازان درگوشم زمزمه می کند :

"دریا نیزمردنی است."*                                                   خرداد 1384

                                                                       تقدیم به علی قاسمی نژاد

 

 (12)

لجاجت آسمان ها با من.

لجاجت من بازمین.

سر سختی هایم.

چیزخوبی در این میانه نمی بینم .

                                                                          31/4/1384

 


پی نوشت:

*. برگرفته از شعر "مرثیه برای « ایگناسیو سانچزمخیاس »" ، ترجمه ی احمد شاملو، مجموعه آثار، دفتر دوم ، همچون کوچه ای بی انتها ، انتشارات نگاه، چاپ ششم، 1382

 

آخرین اخبار و تصاویر مربوط به همایش

به مناسبت روز مولانا
برداشت از سایت خانه مولانا در ایران
انعکاس همایش مولانا:

روزنامه همشهری 

ایسنا 

ایلنا ۱
ایلنا ۲

sama

دفتر نظارت بر آثار احمد شاملو در تهران آغاز بکار کرد...(هفتان)

shamloo
در آستانه‌‏ی هشتادمین سال تولد" احمد شاملو" , شاعر , مترجم, محقق و روزنامه نگار معاصر , دفتر نظارت بر حفظ ونشر آثار" احمد شاملو" از هفته‌‏ی آینده در تهران آغاز به کار خواهد کرد .
به گزارش گروه فرهنگ و اندیشه ایلنا , فرزند ارشد احمد شاملو با اعلام این خبر افزود‌‏: دفتر نظارت بر آثار" احمد شاملو" , در راستای ساماندهی به روند تجدید چاپ آثار منتشره و نیز آمایش آثار منتشر نشده جهت انتشار , همسو با خانه‌‏ی" شاملو "با سرپرستی خانم "آیدا شاملو" در کرج , به طور مستمر در تهران فعال می شود .
"سیاوش شاملو" اظهار داشت‌‏: قریب به 150 عنوان اثر از" احمد شاملو" به جای مانده است که مطابق با آخرین تصحیح های او در اختیار علاقه مندان قرار می‌‏گیرد.
وی با تاکید بر آغازی نو در جهت ارایه‌‏ی هر چه دقیقتر آثار " ا. بامداد" گفت : خانه‌‏ی" شاملو" نیز در آینده‌‏ی نزدیک , فهرست کاملی را از آثار "احمد شاملو" و نیز آثار دیگران درباره‌‏ی وی , در اختیار مشتاقان قرار خواهد داد .
وی برگزاری جلسات شعر خوانی , اهدای جایزه‌‏ی شعر "شاملو" و انتشار یک نشریه فرهنگی , ادبی را جزو فعالیت های آتی دفتر نظارت بر حفظ و نشر آثار "احمد شاملو" ذکر و اضافه کرد‌ ‏: برای نیل به کلیه‌‏ی اهداف یاد شده و اجرای برنامه‌‏های این دفتر , از دوستانی که علاقه مند به همکاری باشند , استقبال خواهد شد .
"سیاوش شاملو" در پایان صندوق 7561- 15875 و نیز نشانی الکترونیکی SHAMLOU.OFFICE@GMAIL.COM را پاسخگوی دوستداران شعر و ادبیات اعلام کرد .

سیمای سه نویسنده ...(نگاهی به جوایز نوبل).بخش اول

post
بخش اول
برگزیدگان جایزه نوبل ادبیات در شکل دهى و جریان سازى ادبیات جهان تاثیر بسزایى داشته اند. در ایران تاکنون ترجمه برخى از آثار نویسندگانى از این دست تصویرى هرچند اندک از این ادبیات ارائه داده است.انتشارات آمیتیس سعى دارد در مجموعه اى چندجلدى زندگى و آثار داستان نویسان برنده جایزه نوبل را (که از ابتداى قرن بیستم شکل گرفت) معرفى کند.جلد نخست این مجموعه به زندگى و آثار نویسندگانى چون وى  اس  نایپول، نادین گوردیمر و گابریل گارسیا مارکز مى پردازد.در جلد نخست مجموعه «برگزیدگان نوبل ادبیات» ۱۵ داستان کوتاه از این نویسندگان انتخاب شده که تا حدى گویاى سبک و هویت کلى آثار نویسنده است.«شکى نیست که هر نویسنده اى حرف هاى مهمى براى گفتن دارد و شاید بهترین فرصت براى بازگویى آن تریبونى باشد به اهمیت نوبل و گوشى به اندازه خیل عظیمى از مردم دنیا که دست کم یک بار به خاطر جایزه نوبل به صحبت هاى او گوش بسپارند.» (از مقدمه کتاب)در این کتاب علاوه بر زندگینامه و آثار نویسندگان برنده نوبل گزیده اى از سخنرانى برگزیدگان در مراسم اهداى جایزه نوبل نیز به چاپ رسیده است. «سروید یا دار سوراجپراساد نایپول» نویسنده هندى تبار در هفدهم آگوست ۱۹۳۲ در ترینیداد به دنیا آمده و هم اکنون در انگلستان اقامت دارد. او از نوادگان کارگرانى است که با کشتى از هند آورده شده بودند. شیوه تربیتى اش او را با محرومیت هاى بسیارى آشنا کرد و بورسیه دانشگاه آکسفورد او را مجدد به کشورش بازگرداند.
در نخستین آثار نایپول با وجود زندگى پرمرارتش روحیه شادى جریان دارد. این روحیه شاد هنوز در سایه  حس سیاه تراژدى آثارش دیده مى شود.نایپول از برده دارى، انقلاب، پارتیزان ها، سیاستمداران فاسد، فقرا و مظلومین مى نویسد. او راوى خشمى است که ریشه در جوامع امروز دارد. وى  اس  نایپول انسان تنهایى است و در روستا زندگى مى کند. داستان زندگى اش غم انگیز اما آثارش فوق العاده هستند.
وى  اس نایپول در سال ۱۹۹۳م. جایزه ادبى انگلیس را به دست آورد. «عصر تاریکى»، «هندوستان تمدن مجروح»، «نامه»، «خیابان میگوئل» برنده جایزه سامرست موام، «خانه آقاى بیسواس»، «آقاى استون و همراهان شوالیه» برنده جایزه دبلیو اچ اسمیت و «در کشورى آزاد» برنده جایزه بوکر و... از کتاب هایى است که او تاکنون منتشر کرده است.در این مجموعه، داستان هاى «عمه من دندون طلا»، «بخت آزمایى»، «داستان کریسمس» از نایپول آورده شده است. «من نویسنده شهودى  اى بودم در گذشته این طور بودم و هنوز هم هستم، حالا که دیگر به انتها رسیده ام هیچگاه نقشه اى نداشتم. از هیچ نظامى پیروى نکرده ام. شهودى کار کردم و هربار هدفم نوشتن کتاب بود، خلق اثرى که ساده و جالب باشد...» (از متن سخنرانى وى اس نایپول در مراسم اهداى جایزه نوبل)
نایپول در «عمه من دندون طلا» یکى از داستان هاى این مجموعه تردید انسان و تاثیر دیدگاه هاى دیگران بر انسان را نشان مى دهد. شخصیت داستان زنى است با مذهب هندوى ارتدوکس که در پى خواندن رساله اى در مورد دین مسیحیت دچار تردید مى شود. بنابر این گزارش دوگانگى مذهبى او روز به روز بیشتر مى شود تا اینکه روزى صلیبى به گردنش مى آویزد. او کم کم به مسیحیت معتاد مى شود و تمثال هایى از این دین را به خانه مى آورد اما مرگ همسرش دوباره او را به تردید مى کشاند تا جایى که خود را مقصر بیمارى و مرگ او مى داند.در این داستان رفتارهاى متناقض دیگران در شرایط مختلف نیز به تردید او دامن مى زند و او نشانه هاى مذهب جدیدش را از خانه پاک مى کند. نایپول این داستان را با زبانى ساده و عباراتى ساده تر بیان مى کند. عباراتى که ایدئولوژى و افکار شخصیت داستان (عمه من دندون طلا)؛ را نشان مى دهد. «... اندکى پس از ازدواجش دندان هاى سالمش را کشید و جاى آن دندان طلا گذاشت تا به همه بفهماند شوهرش آدم پولدارى است.»«بچه نداشتن بیشتر از چاقى او را پریشان کرده بود و دعا مى کرد طلسمش باطل شود» و «در کلیسا شمعى برداشت و زیر لب به زبان هندوستانى دعایى زمزمه کرد... شمع را در کشوى کمدش پنهان کرد... شمع را پنهانى مقابل تصاویر هندویش روشن کرد و براى مضاعف شدن اثربخشى دعاهایش به تقلید از آنها پرداخت.» این جملات بخش هایى از داستان «عمه من دندون طلا» است که نشان مى دهد شخصیت داستان فردى خرافاتى است و نشانه ها و ظواهر دین بیش از هدف دیندارى و عبادت برایش اهمیت دارد. «نادین گوردیمر» از دیگر نویسندگانى است که در سال ۱۹۹۱م جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرده است. «گوردیمر» متولد بیستم نوامبر ۱۹۲۳م در اسپرینگز آفریقاى جنوبى است. او تمام عمر خود را در آفریقاى جنوبى به سر برده و هنوز هم همان جا زندگى مى کند. آثار عمده گوردیمر عبارت است از: «ده رمان»، «محافظه کار»، «دختر ساندویچى»، «آدم هاى جولاى»، «ورزش طبیعت»، «داستان پرم» و آخرین اثرش به نام «کسى مرا همراهى نمى کند.»

کوه سرگردان در راه

daneshvar


این مردم نمى توانند آبستراکسیون را بفهمند.مثلاً آقاى محصص تابلوهایى دارد که گاه خود من در درک آنها مشکل دارم و گاه به سختى آن را مى فهمم پس مردم عادى چه کنند. پدر من درآمد تا بتوانم به این نثر ساده دست پیدا کنم. ما در دوره دکتراى ادبیات در دانشگاه تهران با اصول استادى مانند فروزان فر روبه رو بودیم که مى گفت اگر وصاف را مى خوانید باید نمونه نثرى مانند آن بنویسید و یا بیهقى را باید به سبک خود او بنویسید (جالب اینکه نثر بیهقى بسیار ساده است و همین هم باعث زیبایى تاریخ او شده است) بنابراین من با توجه به این تجربیات فکر نمى کنم ملت ایران بتواند با فرم هاى انتزاعى خو بگیرد. البته من این فرم ها را رد نمى کنم و هر کس مى تواند سلیقه و اصول خودش را داشته باشد. اما در همان نقاشى مثلاً به این کار پروانه اعتمادى نگاه کن (خانم دانشور به تابلوى پروانه اعتمادى که بر دیوار است اشاره مى کند) دقیقاً به نقاشى سنتى ایرانى نظر دارد. خطوط در این نقاشى به مانند هنر اسلامى دایره وار هستند که اشاره به سیطره خداوند بر محیط دارند. این کار و نمونه این آثار را همه مى فهمند و دوست دارند... بنابراین من انتزاع را در ایران قبول نمى کنم. من که فقط براى نخبگان نمى نویسم براى همه مى نویسم. سووشون خیلى نثر ساده اى دارد، اما هنوز بعد از ۳۶ سال از چاپ اول آن منتشر مى شود و خوانده مى شود و به راحتى به ۱۷ زبان ترجمه شده است. در ضمن این را هم بگویم من در خارج از ایران بسیار شناخته شده تر هستم و تمام آثارم به چند زبان بارها ترجمه شده اند. بنابراین وظیفه من به عنوان نویسنده ایرانى جذب توده مردم است و وقتى این مردم درک مناسبى پیدا کردند، مى توانند به سراغ کارهاى انتزاعى هم بروند. دقت کن نیما هم در شعر نو واقع گرا است و وقتى مى گوید خانه ام ابرى ست یک روستایى هم آن را مى فهمد و لمس مى کند.
ادامه مطلب را
از اینجا بخوانید...