وی، که از چندی پیش در بیمارستان مدرس تهران بستری بود در روز چهارشنبه، 16 آذرماه، به علت بیماری ریوی وعفونت کلیوی درگذشته است.
منوچهر نوذری در سال 1315 متولد شد و بیش از نیم قرن در عرصه های مختلف هنری فعالیت داشت.
منوچهر نوذری علاوه بر بازیگری از پیشکسوتان فن دوبله فیلم نیز به شمار می رفت و فعالیت هنری خود را در هفده سالگی با ورود به عرصه دوبله آغاز کرد.
او در سال 1335 خورشیدی (1956 میلادی) در رادیو نیز به فعالیت پرداخت و از سال 1338 به عنوان دستیار فنی فعالیت در سینما را آغاز کرد.
... و دکمههای دلم را دوباره وا کردم
و خاطرات تو را با شب آشنا کردم
تو را به پشت درِ عقدههای خود بردم
و سفره دلِ خود عاشقانه وا کردم
به خود نهیب زدم:«گوش آشنا اینجاست»
و خاطرات تو را یکبهیک صدا کردم
عجیب در دل من آتشی مهیا شد
به روی آتش دل خویش را رها کردم
و خواندمت که:«تو را عاشقانه میخواهم»
و روی گفته صبورانه پابهپا کردم
جوابی از تو نیامد، دلم کمی لرزید ؛
نشستم و به دلم ناشیانه «ها» کردم
دوباره زمزمه کردم که:«دوستت دارم»
و پشت پاسخِ پلکت خدا خدا کردم
سکوت چشم تو در من هزار غوغا کرد
ولی دوباره دلم را به سینه جا کردم!
دو پلکِ ساکتِ چشمت پرید و خندیدی
و من به جشن شبم های و هو بپا کردم
...و زنگزد و مناز خواب خود پریدم، وای
«الو... سلام، شما؟!...» هی شماشما کردم
کسی جواب نداد ، این من و غزل تنها
و خط به خط همه شعر جا به جا کردم
...و دکمههای دلم را یکی یکی بستم
و کفشِ خواب عجولانه تا به تا کردم
علی جهانیان ۵/۴/۸۱
با چشمهای تشنه به باران رسیده ام
با بغض های خسته به طوفان رسیده ام
ذهنم پر از حکایت پس کوچه های توست
اما به انتهای خیابان رسیده ام
وقتی که نیستی نفسم را گرفته اند
این غصه های تازه به دوران رسیده ام
بعد از غم تو و غم بابا و آب و خاک
ای خاک بر سرم به غم نان رسیده ام
آری بخند بر لب من چون تو آگهی
نوزاده ام که تازه به پستان رسیده ام
تو در هوای باز رسیدی اگر ،بدان
من در هوای بسته زندان رسیده ام
یک عمر عاشقانه برایت غزل شدم
اینک ببین چگونه به هذیان رسیده ام
ای ابتدای خیس غزلهای عاشقی
آغاز کن مرا که به پایان رسیده ام
شهیر کنعانی
پنهان داستان دلهره ها و نا آرامی های یک مجری برنامه تلویزیون فرانسه است که با دریافت یک نوار ویدیو درمی یابد زندگی شخصی اش زیر نظر یک مزاحم کنجکاو قرار گرفته است.
این فیلم که محصول فرانسه، اتریش، آلمان و ایتالیاست، یک تریلر مرموز با ضرباهنگ تند است. پنهان توانست برای کسب این جایزه بر رقبای بزرگی همچون کودک برنده جشنواره فیلم کن چیره شود.
دانیل اوتوی فرانسوی که در این فیلم هنرنمایی کرده، برنده جایزه بهترین هنرپیشه شد و آقای هانکه اتریشی جایزه برترین کارگردان را نیز ربود.
این کارگردان اتریشی در ماه مه امسال نیز در کن برنده جایزه بهترین کارگردان شده بود.
یولیا ینچ، هنرپیشه آلمانی، بهترین بازیگر زن برگزیده شد و شون کانری اسکاتلندی جایزه یک عمر دستاورد هنری را به خانه برد.
این هنرپیشه ۷۵ ساله که بیش از نیم قرن در عرصه سینما حضور داشته، گفت که بسیار افتخار می کند این جایزه را برده است. وی این فرصت را برای ابراز گرایشهای ملی گرایانه خود و آرزو برای استقلال اسکاتلند از بریتانیا مغتنم شمرد.
آقای کانری که در سال ۲۰۰۲ از دربار بریتانیا لقب ممتاز "سر" گرفته، در بیش از ۷۰ فیلم از جمله هفت فیلم جیمز باند هنرنمایی کرده است.
شب خوش و موفق باشی به کارگردانی جورج کلونی، ستاره هالیوود نیز بهترین فیلم غیراروپایی شناخته شد. آقای کلونی در این فیلم بازی کرده و در نگارش فیلمنامه آن نیز دست به قلم برده است.
جایزه بهترین فیلمنامه به هانی ابواسد و "برو بیر" برای فیلم اینک بهشت رسید. این فیلم گوشه ای از انگیزه مردان و زنان فلسطینی برای انجام حملات انتحاری علیه اهداف اسراییلی را نشان می دهد.
آن گونه که انجمن گرافیک ایران و خانواده آقای ممیز اعلام کرده اند، تشییع جنازه او قرار است بامداد دوشنبه (۲۸ نوامبر) از مقابل خانه هنرمندان ایران صورت گیرد و گورستان خانوادگی وی در باغبانکلا، واقع در کردان کرج به عنوان محل دفن او اعلام شده است.
علت مرگ آقای ممیز که هنگام مرگ ۶۹ سال سن داشت، بیماری سرطان پروستات و عوارض ناشی از آن اعلام شده است و او دو روز پیش از مرگ به دنبال وخامت بیماری اش به بیمارستان انتقال یافته بود.
مرتضی ممیز دانش آموخته دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران بود و در مدرسه عالی هنرهای تزئینی پاریس نیز به تحصیل طراحی غرفه و ویترین و معماری داخلی پرداخته بود.
آثار طراحی و گرافیک مرتضی ممیز بیش از هنرمندان دیگر هم رشته او در ایران شهرت یافت و طراحی نشانهای بسیاری از مؤسسات مهم دولتی و تجاری از او بود و بسیاری از پوسترهای رویدادهای مختلف و پوسترهای تبلیغاتی تعداد زیادی از فیلمهای سینمایی مهم را طراحی کرده بود.
مرتضی ممیز در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران که خود در آن تحصیل می کرد به تدریس پرداخت و از او با عنوان بنیانگذار رشته گرافیک در آموزش عالی ایران یاد می شود.
او همچنین از بنیانگذاران انجمن صنفی طراحان گرافیک ایران بود.
در زمینه مطبوعات نیز وی نشریه ای با عنوان نشان را سردبیری می کرد و مدیریت هنری و طراح گرافیک نشریاتی همچون ایران آباد، کتاب هفته، فرهنگ کاوش نگین، فرهنگ و زندگی، رودکی، فصلنامه خاورمیانه، گفت و گو و پیام امروز را در دست داشت و طراحی صحنه و لباس چهارده نمایش و دو فیلم سینمایی را انجام داده بود.
مرتضی ممیز سه فیلم کوتاه را نیز خود کارگردانی کرده بوده و تألیفاتی نیز به جای گذاشت که از جمله آنها می توان به کتابهای طراحی و نقاشی، طراحی روی جلد، طراحی اعلان و نشانه ها، حرفهای تجربه و سایر مقالات اشاره کرد.
وی از چندین مؤسسه و جشنواره هنری بین المللی جوایزی دریافت کرده بود.
برگرفته از ایسنا :
با اظهار نظر وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و تایید انتخاب روز درگذشت شهریار، تاریخ روز ملی شعر و ادب تغییر نمیکند.
او همچنین دربارهی اینکه تمامی شاعران و استادان دانشگاه که مورد پرسش قرار گرفتهاند، بر انجام نشدن هرگونه نظرخواهی و مشورتی تاکید کردهاند، گفت: نامگذاری روز ملی شعر و ادب همزمان با سالروز درگذشت شهریار، در کمیسیون نامگذاری تصویب اولیه شد و بعد سلسله مراتب را طی کرد، اما شاعران عضو کمیسیون نیستند که از آنان نظرخواهی شود.
کانون شعر و ادب دانشگاه صنعت آب و برق شب شعر دانشجویی هنگامه را برگزار می نماید.
این مراسم با حضور دانشجویان چند دانشگاه دیگر در محل آمفی تئاتر مرکزی دانشگاه صنعت آب و برق (شهید عباسپور) برگزار خواهد گردید.
ضمنا روز پس از برگزاری شب شعر اردوی یکروزه بازدید از گورستان ظهیرالدوله تدارک دیده شده است.
دانشجویان محترم جهت هماهنگی لازم برای حضور در مراسم می توانند با شماره تلفن : ۷۳۹۳۲۱۷۶ در ساعات اداری و یا با شماره : ۰۹۱۲۵۳۶۱۹۱۵ تماس حاصل فرمایند.
مهلت ثبت نام تا روز دوشنبه مورخ ۷/۹/۸۴ می باشد. دانشجویان ثبت نام شده می توانند از امکانات خوابگاه و غذا استفاده نمایند. (ظرفیت محدود می باشد.)
زمان: چهارشنبه ۹/۹/۸۴ ساعت: ۱۸
مکان: تهرانپارس- بزرگراه وفادار شرقی- بلوار شهید عباسپور- دانشگاه صنعت آب و برق (شهید عباسپور) آمفی تئاتر مرکزی
مراسم تشییع پیکر مرحوم منوچهر آتشی که روز گذشته (یکشنبه) دار فانی را وداع گفت ، روز پنج شنبه سوم آذرماه از ساعت 11 صبح از مقابل تالار وحدت تا محل امامزاده طاهر کرج برگزار می شود.
خنجرها، بوسهها، پیمانها
اسب سفید وحشی
بر آخور ایستاده گرانسر
اندیشناک سینه ی مفلوک دشت هاست
اندوهناک قلعه ی خورشید سوخته است
با سر غرورش ، اما دل با دریغ ، ریش
عطر قصیل تازه نمی گیردش به خویش
اسب سفید وحشی ، سیلاب دره ها
بسیار از فراز که غلتیده در نشیب
رم داده پر شکوه گوزنان
بسایر در نشیب که بگسسته از فراز
تا رانده پر غرور پلنگان
اسب سفید وحشی با نعل نقره وار
بس قصه ها نوشته به طومار جاده ها
بس دختران ربوده ز درگاه غرفه ها
خورشید بارها به گذرگاه گرم خویش
از اوج قله بر کفل او غروب کرد
مهتاب بارها به سراشیب جلگه ها
بر گردن سطبرش پیچید شال زرد
کهسار بارها به سحرگاه پر نسیم
بیدار شد ز هلهله ی سم او ز خواب
اسب سفید وحشی اینک گسسته یال
بر آخور ایستاده غضبناک
سم می زند به خاک
گنجشک ای گرسنه از پیش پای او
پرواز می کنند
یاد عنان گسیختگی هاش
در قلعه های سوخته ره باز می کنند
اسب سفید سرکش
بر راکب نشسته گشوده است یال خشم
جویای عزم گمشده ی اوست
می پرسدش ز ولوله ی صحنه های گرم
می سوزدش به طعنه ی خورشید های شرم
با راکب شکسته دل اما نمانده هیچ
نه ترکش و نه خفتان ، شمشیر ، مرده است
خنجر شکسته در تن دیوار
عزم سترگ مرد بیابان فسرده است
اسب سفید وحشی ! مشکن مرا چنین
بر من مگیر خنجر خونین چشم خویش
آتش مزن به ریشه ی خشم سیاه من
بگذار تا بخوابد در خواب سرخ خویش
گرگ غرور گرسنه ی من
اسب سفید وحشی
دشمن کشیده خنجر مسموم نیشخند
دشمن نهفته کینه به پیمان آشتی
آلوده زهر با شکر بوسه های مهر
دشمن کمان گرفته به پیکان سکه ها
اسب سفید وحشی
من با چگونه عزمی پرخاشگر شوم
ما با کدام مرد درآیم میان گرد
من بر کدام تیغ ، سپر سایبان کنم
من در کدام میدان جولان دهم تو را
اسب سفید وحشی ! شمشیر مرده است خالی شده است سنگر زین های آهنین
هر دوست کو فشارد دست مرا به مهر
مار فریب دارد پنهان در آستین
اسب سفید وحشی
در قلعه ها شکفته گل جام های سرخ
بر پنجه ها شکفته گل سکه های سیم
فولاد قلب زده زنگار
پیچید دور بازوی مردان طلسم بیم
اسب سفید وحشی
در بیشه زار چشمم جویای چیستی ؟
آنجا غبار نیست گلی رسته در سراب
آنجا پلنگ نیست زنی خفته در سرشک
آنجا حصارنیست غمی بسته راه خواب
اسب سفید وحشی
آن تیغ های میوه اشن قلب ای گرم
دیگر نرست خواهد از آستین من
آن دختران پیکرشان ماده آهوان
دیگر ندید خواهی بر ترک زمین من
اسب سفید وحشی
خوش باش با قصیل تر خویش
با یاد مادیانی بور و گسسته یال
شییهه بکش ، مپیچ ز تشویش
اسب سفید وحشی
بگذار در طویله ی پندار سرد خویش
سر با بخور گند هوس ها بیا کنم
نیرو نمانده تا که فرو ریزمت به کوه
سینه نمانده تا که خروشی به پا کنم
اسب سفید وحشی
خوش باش با قصیل تر خویش
اسب سفید وحشی اما گسسته یال
اندیشناک قلعه ی مهتاب سوخته است
گنجشک های گرسنه از گرد آخورش
پرواز کرده اند
یاد عنان گسیختگی هاش
در قلعه های سوخته ره باز کرده اند
پلکم در آستانه در می پرید که ...
آمد.:« سلام... حال شما؟بهتر ید که؟
گفتم بیایم و ...» و دوباره سکوت کرد
چشمم بر آشیان لبش می پرید که
گفتم:« سلام...شکر خدا زنده ایم هی
می آیی و دوباره غمم می برید که.»
بغضش که ریخت خیره به آئینه ماند و گفت:
« از خاطرات خوب و بدم بگذرید که...»
- چشمم به روی پاکی آئینه رنگ باخت -
« آخر مگر شما نه بر این باورید که
باید تمام خاطره ها را به باد داد.
نام مرا دوباره نمی آورید که؟!»
دستی به روی دفتر شعرم کشیدو گفت:
« شاید شما به فکر کس دیگرید که
چشمانتان هنوز در پی یک چشم دیگر است.»
یعنی که من برای تو ... - یعنی خرید که -
بغضی هنوز حنجره ام را فشرده بود :
« آخر شما که از همه آنان سرید که...»
بغضم شکست. :« جان خودم بعد از این دگر...
اصلا برو... شما نفر آخرید که....»
خندید و رفت و آینه ها روبرو شدند
تقصیر کیست پنجره ها داورید که ؟
... ابری رسید و بغض دل آسمان چکید
« چشمان آسمان غرورم ترید که. »
...
با پکهای محکمی که به سیگار میزدم میخواستم به او بفهمانم که چقدر عصبانیم.
: ول کن بابا حالا چقدر خودتو اذیت میکنی! چیزی نشده.
ـ آنچنان نگاهی به او انداختم که حتی یک لحظه احساس کردم خودم هم ترسیدم- ادامه داد:
ببین زندگی مثل همین خیابونه. فقط باید فکر کنی که داری میری. همین فقط راهتو برو . هرچی بیشتر قدم برمی داری به مقصدت نزدیکتر میشی.....
-از خیابان گذشتم. منتظرش ماندم...
بوق بوق
ترمز....
خون....
او هرگز به این طرف خیابان نرسید.