-
شارل بودلر Ch. Baudelaire - سفر
دوشنبه 28 فروردینماه سال 1385 13:56
چه ذهن کودکانه ای! نکته ی مهم را فراموش نکنیم، ما همه جا، بی آنکه بجوئیم، از بالا تا پایین نرده بان تقدیر، منظره ی ملال آور شهوت را دیده ایم : زن را دیده ایم. این بنده ی پست، خودبین و ابله، که خود را می پرستد بی آنکه بر پستی این کار بخندد و خود را دوست می داردبی آنکه هرگز دلش سیر شود. و مرد را دیده ایم، این ستمگر...
-
شعر (علی جهانیان)
پنجشنبه 17 فروردینماه سال 1385 21:58
کجا دلی که بمیرم، کجا دلی که بمانم؟!!! نه از شب است گریزم، نه از سپیده نشانم نه پای رفتن از این شهر، نه روی ماندنم اما به پای چشم تو مردن بهانه های امانم. شرر زدی به تمام ترانه های شبانه ... چگونه شکوه نسازم، چگونه از تو نخوانم؟ بیا ببین که به پایت چه بی بهانه شکستم بیا ببین ز شرارت چه آتشی است به جانم بساط خانه به...
-
شعر (علی جهانیان)
یکشنبه 28 اسفندماه سال 1384 15:52
ای انتهای قصه ی آدم ... سفر به خیر اندوه جاودانی ماتم ... سفر به خیر دیریست از هوای دلم کوچ کرده اید از آسمان سرد نگاهم سفر به خیر امروز صبح بغض دلم باز شد گریست در کوچه های دغدغه و غم سفر به خیر هرگز دل از نگاه شما بر نمی کنم ای ماجرای عشق دمادم سفر به خیر اینجا بهانه ایست شراب و انار و سیب وسواس بی قراری آدم سفر به...
-
شعر ( علی جهانیان )
دوشنبه 15 اسفندماه سال 1384 14:48
چند دوبیتی ... گفتیم غزل به دشنه ها جان دادند یک کاسه شرر به خورد انسان دادند گفتیم هوای تازه ی عشق چه شد؟ در پاسخ اشتهایمان نان دادند !!! ***** دیدند خوشم به غصه آبم کردند بر آتش چشمتان کبابم کردند گفتند برو که نازشان باید برد رفتم بزنم درش، جوابم کردند ***** حالا که من از تو پر تو سرشار از من این سینه ی بی ریای غم...
-
شعر (علی جهانیان)
دوشنبه 15 اسفندماه سال 1384 14:24
شرری در نگاهتان پیداست از هیاهوی آهتان پیداست من نگفتم که دوستم دارید... به خدا از نگاهتان پیداست پشت احساس ابرهای دلم غزل روی ماهتان پیداست بانوی قصه های رنگی من برج و باروی شاهتان پیداست نه همین نوگل بهار منید کز شکنج کلاهتان پیداست؟!!! روز من از تو رنگ می گیرد ... از دو چشم سیاهتان پیداست در همین ابتدای عاشقی ام...
-
داستانک ( علی جهانیان )
دوشنبه 1 اسفندماه سال 1384 19:24
دو ماه از اولین روزی که دیده بودمش می گذشت... از آنروز به بعد، به هر بهانه ای خودم را سر راهش قرار می دادم، اما هر بار بی اعتنا و با وقاری خاص از کنارم گذشته بود. قدمهایش ریتم سنگینی داشت – همیشه همینطور بود – فکر می کردم " راست می گویند هر چه زن بیشتر بی اعتنایی کند، بیشتر شیفته اش می شوی " اما دیگر حوصله ی کلنجار...
-
داستانک ( علی جهانیان )
دوشنبه 1 اسفندماه سال 1384 19:06
باید کار را تمام می کرد... فشار زیادی به شانه هایش وارد می شد. گاهی ناخودآگاه می لرزید، اما ... باید کار را تمام می کرد. می توانست در آن تاریکی نور محوی را ببیند، یک چشمش رابست ، اینبار با یک چشم بهتر می توانست ببیند. دفعه ی اولی نبود که می خواست شلیک کند ، اما در آن تاریکی بار اول بود ... دستش را به روی ماشه برد....
-
شعر( علی جهانیان )
دوشنبه 24 بهمنماه سال 1384 11:15
باز هم دوباره من، مست و منگ و خالی ام مثل سایه با شما... در همین حوالی ام مثل سایه صاف و سرد، مثل سایه بی ریا از غم شبانه پر از ستاره خالی ام با تو از چه دم زنم از غم ندیدنت ؟ از دو دست بی شما؟ از شکسته بالی ام؟ بی تو زرد زرد زرد، بی تو خشک و بی صدا جار می زند خزان، قصه ی زوالی ام من غزل نگفته ام، این خود خود من است...
-
آغاز فصل سرد ( سالروز کوچ پریشادخت شعر فارسی )
دوشنبه 24 بهمنماه سال 1384 01:32
... بوق کشیده ی تلفن در گوشم است، شماره می گیرم، دوباره بوق ... « الو ... سلام ... » به صحبت می نشینم، بی آنکه فکر کنم چه باید بگویم و حرفهایی که می شنوم تا چه اندازه برایم مهمند. چند ماهی است کم و بیش همیشه اینگونه ام ... ... اما حرفی تکانم می دهد ، کمی جا می خورم : « ... راستی، دوشنبه 24 بهمنه... کاش می شد بریم...
-
شعر (علی جهانیان )
یکشنبه 23 بهمنماه سال 1384 07:35
زنگ می زند، دوباره باز پشت خط کسی نشسته است . پشت خط کسی که مثل من از تمام لحظه هاش خسته است. می نشینم اینطرف به گفتگو – آنطرف هنوز بی صدا – داد میزنم : « بگو، بگو، برف آنطرف به کوهها نشسته است؟ جان تو بگو، فقط بگو، آسمان در آنطرف چه ریختی است؟ صاف و ساده مثل ماست ؟ یا به گیسویش ستاره بسته است؟ می شناسمت، صدا بزن - ای...
-
کوتاهترین داستانهای جهان
یکشنبه 23 بهمنماه سال 1384 07:07
دنیا، دنیای پر از حرکت... پر از تکاپو... و خالی از وقت. همچنان همه چیز به سمت کوتاهی و کوچک شدن می رود. کتاب دو زبانه ی « داستان های 55 کلمه ای یا کوتاهترین داستانهای دنیا » برگردان « گیتا گرکانی » در دستم است. این کتاب را « استیوماس » و به گفته ی خود برای اثبات اینکه اگر حرفی برای گفتن باشد می توان آن را در کلماتی...
-
شعر (شهیر کنعانی)
یکشنبه 16 بهمنماه سال 1384 16:47
دستهای باد پشت پرده است صحنه بیداد پشت پرده است هر کجا خانه خرابی یافتی یک نفر آباد پشت پرده است روز خاموشی به پایان می رسد مسلخ فریاد پشت پرده است بی گنه ، بر دار ، بی پروا بگو مجرم آزاد پشت پرده است پیش چشمان تو مرده زنده باد زنده مرده باد ، پشت پرده است قصه شیرین اگر تعریف شد خسرو و فرهاد پشت پرده است هر که روی عشق...
-
شعر (علی جهانیان)
شنبه 15 بهمنماه سال 1384 17:37
می رسد در تب این آینه تابم یا نه؟! یک نفر می رسد آیا به جوابم یا نه؟! یکنفر هست که این حادثه تفسیر کند: « من کی ام ؟ این شبه پشت نقابم یا نه ؟» در به در در تب دستان شما می سوزم... ره به دریا ببرد کهنه سرابم یا نه؟! من نمی دانم از آغاز چه بوده است بگو : انتهایم چه شده نقش بر آبم یا نه؟! آب در مقدم چشم تو شراب آلوده است...
-
طرح دو تن از نمایندگان برای مقابله با کتاب های مساله دار (CHN)
شنبه 24 دیماه سال 1384 15:16
بزودی در صحن مجلس، طرح دو تن از نمایندگان مجلس در جمع آوری مطالب برخی از کتاب های منتشر شده در دوره گذشته وزارت ارشاد که از نظر آنها مخالف شئونات اسلامی، اخلاقی و انقلابی است، مطرح و در خصوص نحوه برخورد با این کتاب ها تصمیم گیری می شود. ادامه ی خبر را از اینجا بخوانید ...
-
فروغ فرخزاد (شعری برای تو ...)
دوشنبه 19 دیماه سال 1384 15:37
شعری برای تو ... این شعر را برای تو میگویم در یک غروب تشنه تابستان در نیمه های این ره شوم آغاز در کهنه گور این غم بی پایان این آخرین ترانه لالاییست در پای گاهواره خواب تو باشد که بانگ وحشی این فریاد پیچد در آسمان شباب تو بگذار سایه من سرگردان از سایه تو دور و جدا باشد روزی به هم رسیم که گر باشد کس بین ما نه غیر خدا...
-
محمود دولت آبادی
سهشنبه 13 دیماه سال 1384 16:42
کوتاه بر زندگی و آثار دولت آبادی مطلب ذیل توسط گروپ شعر و ادب تهیه گردیده اما مناسب دونستم به لحاظ معرفی کوتاه و تقریبا کامل زندگی و آثار دولت آبادی در اینجا استفاده کنم. محمود دولت آبادی نویسنده معروف معاصر در سال ۱۳۱۹ در دولت آباد سبزوار متولد شد و در خانواده ای روستایی که از راه کار بر زمین سخت کویر ؛ روزگار می...
-
شری راجنیش
دوشنبه 12 دیماه سال 1384 17:13
دیروز کتاب بشنو از این خموش نوشته « شری راجنیش » و ترجمه عبدالعلی براتی را می خواندم... غیر از اینکه اولین چیزی که نظرم را جلب کرد نحوه ی ترجمه یا بهتر گفته باشم ویرایش بعد از ترجمه بود؛ چیز دیگری که مرا جلب خود کرد جملات کتاب بود... جملاتی که اگرچه در بسیاری از نوشتارها با نام شعر آمده اند اما بیشتر سخنانی پند آموز و...
-
فال فروغ...
شنبه 10 دیماه سال 1384 18:17
مطلب جالبی در پیک نت به چشمم خورد. مناسب دونستم که اونو بیارم... فال فروغ ... فکرش را می کردید؟ امروز اول دی ماه است. همیشه میخواهم مثل فروغ راز فصلها را بدانم. راز زمستان را، بهار و پائیز را.... رفتم ظهرالدوله. گورستانی که درآغاز هر فصل سری به آن میزنم تا به دیدار همیشه زندگان رفته باشم و فصل نو را با آنها آغاز...
-
شعر (جمشید ابراهیم خانی)
شنبه 3 دیماه سال 1384 15:13
دریا نیز می میرد... (1) ریزش باران بربرگ ها ، به یادم می آورد ، رازی را که بهار، سالیان دوردرگوشم زمزمه کرد. (2) نه عاشق شدم درجوانی . نه بادبادکی ساختم درکودکی. تنها، زیستن را،درمیان شعرهایم، به تجربه نشستم. (3) به قله نگاه می کنم. برف ها برستیغ کوه وغم ها در دلم. تابستان است ،برف ها آب می شوندوغم هاهم چنان مانده. به...
-
شعر ( سید یاسین محمدی)
دوشنبه 28 آذرماه سال 1384 18:07
شعری از وبلاگ « در پای صلیبی کج » سگپرسه شرمساری رود بر هجای نامِ تو بیهمهمه در خوابنمای تکرار... سگپرسهای است زندگی آنک که تو نیستی و در آینهها بذر خدایی تازه را میجویند... جوانه نمیزنم انگار شرمسارِ رود و هجای نامِ تو... سگپرسهی تکرار و شعرهایی از این دست همهمهای خوابزده در چشمهای ناخدایی که منم......
-
شعر (شهیر کنعانی)
جمعه 25 آذرماه سال 1384 22:48
از دلهره تو دل بریدن حیف است حتی نفسی بی تو کشیدن حیف است زیبای من آنگونه که تو می خندی یک سینه برایت ندریدن حیف است با هر تپشی دلم به من می گوید بی عشق تو یکبار تپیدن حیف است بی چیزم و عاشقم ولی ناز تو را با دادن جانم نخریدن حیف است ای تازه ترین ، بهار در خنده توست اما گلی از لب تو چیدن حیف است شیرینی لبهای تو را...
-
شعر (علی جهانیان)
چهارشنبه 23 آذرماه سال 1384 16:59
هان این شبح منم که به دیوار می کشی؟ که انگار بر دلش تب آوار می کشی ؟ من از همان حوالی آغاز مرده ام ... بیخود به دور حادثه دیوار می کشی . من سالهاست مرده ام ای مرد گوش کن : تو انتظار غیرت مردار می کشی؟!! در من عقاب بلهوسی پر نمیکشد وقتی به پشت پنجره ها سار می کشی *** انگار مردنی است از اینگونه قسمتم ... بر آسمان سینه ی...
-
غزلی از زنده یاد حسین منزوی
یکشنبه 20 آذرماه سال 1384 15:09
نام من عشق است آیا میشناسیدم؟ زخمی ام - زخمی سراپا میشناسیدم؟ با شما طیکردهام راه درازی را خسته هستم- خسته آیا میشناسیدم؟ راه ششصد سالهای از دفتر حافظ تا غزلهای شماها، میشناسیدم؟ این زمانم گرچه ابر تیره پوشیده است من همان خورشیدم اما، میشناسیدم پای رهوارش شکسته سنگلاخ دهر اینک این افتاده از پا،...
-
بدرود (به مناسبت هشتادمین سالگرد تولد احمد شاملو)
شنبه 19 آذرماه سال 1384 21:04
برای ِ زیستن دو قلب لازم است قلبی که دوست بدارد، قلبی که دوستاش بدارند قلبی که هدیه کند، قلبی که بپذیرد قلبی که بگوید، قلبی که جواب بگوید قلبی برای ِ من، قلبی برای ِ انسانی که من میخواهم تا انسان را در کنار ِ خود حس کنم. □ دریاهای ِ چشم ِ تو خشکیدنیست من چشمهئی زاینده میخواهم. پستانهایات ستارههای ِ کوچک است آن...
-
منوچهر نوذری، درگذشت.(بی.بی.سی)
پنجشنبه 17 آذرماه سال 1384 19:37
وی، که از چندی پیش در بیمارستان مدرس تهران بستری بود در روز چهارشنبه، 16 آذرماه، به علت بیماری ریوی وعفونت کلیوی درگذشته است. منوچهر نوذری در سال 1315 متولد شد و بیش از نیم قرن در عرصه های مختلف هنری فعالیت داشت. منوچهر نوذری علاوه بر بازیگری از پیشکسوتان فن دوبله فیلم نیز به شمار می رفت و فعالیت هنری خود را در هفده...
-
شعر (علی جهانیان)
دوشنبه 14 آذرماه سال 1384 18:06
... و دکمههای دلم را دوباره وا کردم و خاطرات تو را با شب آشنا کردم تو را به پشت درِ عقدههای خود بردم و سفره دلِ خود عاشقانه وا کردم به خود نهیب زدم:«گوش آشنا اینجاست» و خاطرات تو را یکبهیک صدا کردم عجیب در دل من آتشی مهیا شد به روی آتش دل خویش را رها کردم و خواندمت که:«تو را عاشقانه میخواهم» و روی گفته صبورانه...
-
شعر (شهیر کنعانی)
دوشنبه 14 آذرماه سال 1384 18:00
با چشمهای تشنه به باران رسیده ام با بغض های خسته به طوفان رسیده ام ذهنم پر از حکایت پس کوچه های توست اما به انتهای خیابان رسیده ام وقتی که نیستی نفسم را گرفته اند این غصه های تازه به دوران رسیده ام بعد از غم تو و غم بابا و آب و خاک ای خاک بر سرم به غم نان رسیده ام آری بخند بر لب من چون تو آگهی نوزاده ام که تازه به...
-
پنهان، بهترین فیلم سال اروپا (برداشت از b.b.c.persian)
دوشنبه 14 آذرماه سال 1384 17:10
پنهان داستان دلهره ها و نا آرامی های یک مجری برنامه تلویزیون فرانسه است که با دریافت یک نوار ویدیو درمی یابد ز ندگی شخصی اش زیر نظر یک مزاحم کنجکاو قرار گرفته است. این فیلم که محصول فرانسه، اتریش، آلمان و ایتالیاست، یک تریلر مرموز با ضرباهنگ تند است. پنهان توانست برای کسب این جایزه بر رقبای بزرگی همچون کودک برنده...
-
شعر (علی جهانیان)
چهارشنبه 9 آذرماه سال 1384 12:26
شب دوباره رودر رو... یک نگاه با یک سیب سهم من دو شب چشمت،سهم چشمها، یک سیب من دوباره می خواندم یک غزل که مصراعش از حضور قافیه «آ» ، تا ردیف با «یک سیب » تا بیاد من مانده ـ آن تعارف آخر ـ سهم من همیشه سکوت ، قسمت شما یک سیب له شدم خودت دیدی ، از جواب سنگینت مثل آنچه می ماند از هجوم پا ، یک سیب شاید از همان اول جاذبه...
-
استاد مرتضی ممیز در گذشت...(بی بی سی)
یکشنبه 6 آذرماه سال 1384 11:43
آن گونه که انجمن گرافیک ایران و خانواده آقای ممیز اعلام کرده اند، تشییع جنازه او قرار است بامداد دوشنبه (۲۸ نوامبر) از مقابل خانه هنرمندان ایران صورت گیرد و گورستان خانوادگی وی در باغبانکلا، واقع در کردان کرج به عنوان محل دفن او اعلام شده است. علت مرگ آقای ممیز که هنگام مرگ ۶۹ سال سن داشت، بیماری سرطان پروستات و...